معرفی وبلاگ
به نام خدا سلام به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ قصد دارد بامدد گرفتن از کلام قرآن وعترت راه رستگاری را بیابد اگر طالب رستگاری هستید پس به این دو گوهر گرانبها که پیامبر ص برای تمامی مسلمین جهان به ارث گذاشته جنگ بزنید، در قرآن کریم رستگاران را کسانی معرفی میکند که به قران پناه میبرند وبه غیب ایمان دارند ونماز بپا میدارند وزکات میدهند وانفاق میکنند وبه آنچه نازل شده بر پیامبر رحمت محمد مصطفی ص وپیامبران پیشین ایمان دارند .امیدوارم از بازدید این وبلاگ استفاده لازم را برده باشید التماس دعا. بسم الله الرحمن الرحيم 1. الم 2. تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ 3. هُدًي وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ 4. الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ 5. أُوْلَئِكَ عَلَي هُدًي مِنْ رَبهمْ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ سوره لقمان
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 212129
تعداد نوشته ها : 105
تعداد نظرات : 39
Rss
طراح قالب
محمدرضا عابدي


یکى از پسران حضرت نوح - علیه السلام - «کنعان» نام داشت که به زبان عربى به او «یام» مى‏گفتند.
 حضرت نوح - علیه السلام - با روش و شیوه‏ها و گفتار گوناگون او را به سوى توحید دعوت کرد، ولى او با کمال گستاخى و لجاجت به دعوت پدر اعتنا ننمود و مثل سایر مردم به بت پرستى ادامه داد.
هنگامى که بلاى جهان گیر طوفان فرا رسید، نوح - علیه السلام - دید پسرش کنعان در خطر غرق و هلاکت افتاده، دلش به حال او سوخت، از میان کشتى او را صدا زد و گفت:
«یا بُنَى اِرْکَبْ مَعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرِینَ؛ پسرم! با ما به کشتى سوار شو و از گروه کافران مباش!»
ولى کنعان به جاى این که به دعوت دلسوزانه پدر پاسخ دهد و خود را که در پرتگاه هلاکت بود نجات بخشد، با کمال غرور و گستاخى تقاضاى پدر را رد کرد و در پاسخ او گفت:
«سَآوِى اِلى جَبَلٍ یعْصِمُنِى مِنَ الْماءِ؛ به زودى به کوهى پناه مى‏برم تا مرا از آب حفظ کند.»
نوح - علیه السلام - گفت: «اى پسر! امروز هیچ نگهدارى در برابر فرمان خدا نیست، مگر آن کس که خدا به او رحم کند.»

هنگامى که طوفان از هر سو وارد زمین شد، کنعان در خطر شدید قرار گرفت و دیگر چیزى نمانده بود که هلاک گردد.
نوح - علیه السلام - فریاد زد:
«رَبِّ اِنَّهُ مِنْ اَهْلِى وَ اِنَّ وَعْدَک الْحَقُّ؛ پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است.»
خداوند در پاسخ نوح - علیه السلام - فرمود:
«إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ...؛ اى نوح! او از اهل تو نیست، او عمل ناصالحى است و فرد ناشایسته‏اى مى‏باشد، بنابراین آنچه را از آن آگاه نیستى از من مخواه، به تو اندرز مى‏دهم تا از جاهلان نباشى.»

بگذار تا بمیرد در عین خودپرستى با مدّعى مگویید اسرار عشق و مستى

نوح - علیه السلام - عرض کرد: «پروردگارا! من به تو پناه مى‏برم که از درگاهت چیزى بخواهم که آگاهى به آن ندارم، و اگر مرا نبخشى و به من رحم نکنى از زیانکاران خواهم بود.»[12]
به این ترتیب عذاب الهى، حتى فرزند ناخلف نوح - علیه السلام - را نیز شامل شد و به شفاعت نوح - علیه السلام - از درگاه خداوند توجه نگردید، چرا که او با نوح و مکتب نوح - علیه السلام - مخالف بود و بر اثر انحراف و گناه، رشته خانوادگیش با نوح - علیه السلام - قطع شده بود، چنان که سعدى مى‏گوید:
پسر نوح با بدان بنشست *** خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزى چند *** پى نیکان گرفت و مردم شد

__________________________________

[12] مضمون آیات 42 تا 47 سوره هود.

دسته ها : حضرت نوح ع
جمعه پنجم 9 1389 18:7

 -
سالها حضرت نوح - علیه السلام - قوم گنهکار خود را از عذاب الهى هشدار داد، ولى آنها همه چیز را به مسخره گرفتند و به هشدارهاى حضرت نوح - علیه السلام - اعتنا نکردند.
نوح - علیه السلام - صدها سال براى هدایت قوم خود تلاش کرد، ولى جز گروه اندکى به او ایمان نیاوردند. نوح - علیه السلام - به طور کلى از هدایت شدن قوم مأیوس شد، زیرا مى‏دید روز به روز بر لجاجت و آزار آنها افزوده مى‏شود و آنها آن چنان از نظر فکرى و روحى مسخ شده‏اند که هیچ روزنه امیدى براى جذب آنها باقى نمانده است و حتى از فرزندان آینده آنها نیز امیدى نیست.
از طرفى خداوند به نوح - علیه السلام - وحى کرد که:
«لَنْ یؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ؛ جز آنان که تا کنون ایمان آورده‏اند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد.»[9]
اینجا بود که نوح - علیه السلام - آنها را سزاوار نفرین دید و در مورد آنها چنین نفرین کرد:
«رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْاَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّارا؛ پروردگارا! احدى از کافران را روى زمین زنده مگذار چرا که اگر آنها را زنده بگذارى بندگانت را گمراه مى‏کنند و جز نسلى گنهکار و کافر به وجود نمى‏آورند».[10]
در این هنگام بود که طوفان عالمگیر و عظیم فرا رسید. از آسمان و زمین، و از هر سو آب و سیل موج مى‏زد.
آبى که از آسمان مى‏آمد باران نبود، بلکه چون سیلى بود که بر زمین مى‏ریخت و همه جاى زمین تبدیل به آبشارهاى عظیم و بى‏نظیر شده بود، و باد تند از همه جا مى‏ورزید و رعد و برق و ابرهاى متراکم همه جا را تیره و تار ساخته بود. طولى نگذشت که کشتى بر روى آب قرار گرفت و همه انسانها و موجوداتى که در بیرون کشتى بودند، غرق شده و به هلاکت رسیدند. همه کوه‏ها و دشتها زیر آب قرار گرفت، گویى همه جا اقیانوس بود و دیگر زمینى یا قلّه کوهى دیده نمى‏شد.
به تعبیر قرآن:«وَ هِى تَجْرِى بِهِمْ فِى مَوْجٍ کَالْجِبالِ؛ کشتى نوح - علیه السلام - با سرنشینانش، سینه امواج کوه گونه را مى‏شکافت و هم چنان به پیش مى‏رفت.»[11]


_____________________________
[9] هود، 36.
[10] هود، 26 و 27.
[11] هود، 42.

دسته ها : حضرت نوح ع
جمعه پنجم 9 1389 17:59


از آن جا که طوفان نوح - علیه السلام - جهانى بود و سراسر کره زمین را فرا مى‏گرفت، بر نوح - علیه السلام - لازم بود که براى حفظ نسل حیوانات و حفظ گیاهان، از هر نوع حیوان، یک جفت سوار کشتى کند و از بذر یا نهال گیاهان گوناگون بردارد.
روایت شده؛
 امام صادق - علیه السلام - فرمود: پس از پایان یافتن ساختمان کشتى، خداوند بر نوح - علیه السلام - وحى کرد که به زبان سِریانى اعلام کن تا همه حیوانات جهان نزد تو آیند. نوح اعلام جهانى کرد و همه حیوانات حاضر شدند. نوح - علیه السلام - از هر نوع حیوانات یک جفت (نر و ماده) گرفت و در کشتى جاى داد.[7]

در قرآن، این مطلب را چنین مى‏خوانیم که خداوند مى‏فرماید:
«هنگامى که فرمان ما (به فرا رسیدن عذاب) صادر شد، و آب از تنور به جوشش آمد، به نوح گفتیم: از هر جفتى از حیوانات (نر و ماده) یک زوج در آن کشتى حمل کن، هم چنین خاندانت را بر آن سوار کن، مگر آنها که قبلاً وعده هلاکت به آنها داده شده (مانند یکى از همسران و یکى از پسرانش) و هم چنین مؤمنان را سوار کن».[8]

به این ترتیب مسافران کشتى عبارت بودند از: نوح - علیه السلام - و حدود هشتاد نفر از ایمان‏آورندگان به او، و یک جفت از هر نوع از انواع حیوانات (از حشرات و پرندگان و چهارپایان و...) و مقدارى بذر گیاهان و نهال.
مسافران هر کدام در جایگاه مخصوصى قرار گرفتند و همه آماده یک بلاى عظیم بودند که نشانه‏هاى مقدمانى آن آشکار شده بود. از جمله در میان تنورى که در خانه نوح - علیه السلام - بود آب جوشید و ابرهاى تیره و تار هم چون پاره‏هاى ظلمانى شب سراسر آسمان را فرا گرفت. صداى غرّش رعد و برق از هر سو شنیده و دیده مى‏شد و همه چیز از یک حادثه بزرگ و فراگیر خبر مى‏داد.

______________________
[7] لثانى الاخبار، ج 5، ص 454.
[8] هود، 40.

دسته ها : حضرت نوح ع
جمعه پنجم 9 1389 17:56

 

هنگامى که نوح - علیه السلام - طبق فرمان خدا به ساختن کشتى مشغول شد، مشرکان شبها در تاریکى کنار کشتى

مى‏آمدند و آن چه را نوح - علیه السلام - از کشتى درست کرده بود، خراب مى‏کردند (تخته‏هایش را از هم جدا کرده و

مى‏شکستند). نوح - علیه السلام - از درگاه الهى استمداد کرد و گفت:

«خدایا! به من فرمان دادى تا کشتى را بسازم، و من مدتى است به ساختن آن مشغول شده‏ام، ولى آن چه را درست مى‏کنم

شبها مخالفان مى‏آیند و خراب مى‏کنند، بنابراین چه زمانى کار من به سامان و پایان مى‏رسد!»

خداوند به نوح - علیه السلام - وحى کرد: «سگى را براى نگهبانى کشتى بگمار.»

حضرت نوح - علیه السلام - از آن پس، سگى را کنار کشتى آورد تا نگهبانى دهد. آن حضرت روزها به ساختن کشتى

مى‏پرداخت و شبها مى‏خوابید، وقتى که شبانه مخالفان براى خراب کردن کشتى مى‏آمدند، سگ به طرف آنها مى‏رفت و صداى

خود را بلند مى‏نمود، نوح - علیه السلام - بیدار مى‏شد و با دسته بیل یا دسته کلنگ به مهاجمان حمله مى‏کرد، و آنها فرار

مى‏کردند، مدتى برنامه نوح - علیه السلام - این گونه بود تا ساختن کشتى به پایان رسید.[6]
______________________________________

[6] حیاة الحیوان، ج 2، ص 219؛ بحار، ج 65، ص 52.


 

دسته ها : حضرت نوح ع
دوشنبه اول 9 1389 18:29

 

حضرت نوح - علیه السلام - طبق فرمان خدا براى ساختن کشتى آماده شد. تخته‏هایى را فراهم ساخت و آنها را بریده و به هم

متصل مى‏کرد، و چندین ماه (بلکه چندین سال) به ساختن کشتى پرداخت. توضیح این که این کشتى، بسیار بزرگ بوده است؛

بعضى نوشته‏اند: داراى هفت طبقه و داخل هر طبقه در جهت عرض، داراى نه بخش بوده و به نقل بعضى دیگر؛ داراى سه

طبقه بوده است. حضرت نوح - علیه السلام - هنگام طوفان، چهار پایان را در طبقه اول آن جاى داد و انسانها را در طبقه دوم و

طبقه سوم را جایگاه پرندگان نمود.

نخستین حیوانى که وارد این کشتى شد، مورچه بود، و آخرین حیوان، الاغ و ابلیس بود.[3]

نیز روایت شده امیر مؤمنان على - علیه السلام - در پاسخ مردى از اهالى شام که از اندازه کشتى نوح - علیه السلام - پرسید،

فرمود: «طول آن 800 ذراع، و عرض آن پانصد ذراع، و ارتفاع آن هشتاد ذراع بود.» و نیز فرمود: «در آن بخشى که حیوانات قرار

داشتند، داراى نود اطاق بود».

این کشتى در بیابان کوفه ساخته شد، و مطابق بعضى از روایات، حضرت نوح آن را در سرزمین کنونى مسجد اعظم کوفه

ساخت.[4]

حضرت نوح - علیه السلام - در ساختن این کشتى همواره مورد تمسخر و آزار و نیشخند قوم قرار مى‏گرفت. آنها نزد نوح

مى‏آمدند و با انواع پوزخندها و مسخره‏ها و سرزنش‏ها، حضرت نوح - علیه السلام - را مى‏آزردند، ولى نوح - علیه السلام - به

آنها مى‏فرمود: «روزى خواهد آمد که ما نیز شما را مسخره مى‏کنیم و به زودى خواهید دانست که عذاب خوار کننده‏اى بر شما

نازل خواهد شد.»[5]
_________________________


[3] اعلام قرآن دکتر خزائلى، ص 644.

[4] بحار، ج 11، ص 319 و 335.

[5] هود، 38 و 39؛ بحار، ج 11، ص 323.

دسته ها : حضرت نوح ع
دوشنبه اول 9 1389 18:26

 

حضرت نوح - علیه السلام - با بیانى روشن و روان و گفتارى منطقى و دلنشین، و سخنانى مهرانگیز و شیوا، قوم خود را به

سوى خداى یکتا دعوت مى‏کرد و به دریافت پاداش الهى فرا مى‏خواند و از عذاب الهى برحذر مى‏داشت. ولى آنها از روى نادانى

و تکبر و غرور، هرگز حاضر نبودند تا سخن نوح - علیه السلام - را بشنوند و از بت پرستى دست بردارند.

حضرت نوح - علیه السلام - با تحمل و استقامت پى‏گیر، شب و روز با آنها صحبت کرد و با رفتارها و گفتارهاى گوناگون آنان را به

سوى خداوند بى‏همتا دعوت نمود، و همه اصول و شیوه‏هاى صحیح را در دعوت آنها به کار برد و همچون طبیبى دلسوز به بالین

آنها رفت، و پستى و آثار زشت بت پرستى را براى آنها شرح داد و خطر سخت این بیمارى را به آنها گوشزد کرد، ولى گفتار

منطقى و سخنان دلپذیر حضرت نوح - علیه السلام - هیچ گونه در آنها اثر نمى‏گذاشت.[9]

نوح - علیه السلام - در هدایت و تبلیغ قوم خود، بسیار ایثارگرى مى‏کرد و به آنها چون فرزند دلبند خود مى‏نگریست. همواره در

اندیشه نجات آنها بود و از آلودگى آنها غصه مى‏خورد (همانند پدرى که در مورد فرزند رنج مى‏برد). از این رو شب و روز آنها را

دعوت مى‏کرد، تا شاید آنها را نجات دهد.

نوح - علیه السلام - براى این که دعوتش در آن سنگدلان نفوذ کند، سه برنامه مختلف را دنبال کرد. گاه آنها را به طور مخفیانه و

محرمانه دعوت مى‏کرد، و گاه دعوت علنى و آشکار داشت، و مواقعى نیز از روش آمیختن دعوت آشکار و نهان استفاده مى‏کرد،

ولى قوم سنگدل آن حضرت، همه روشهاى مهرانگیز و منطقى نوح - علیه السلام - را نادیده گرفتند.[10] حتى یکبار آن قوم

بى‏رحم براى جلوگیرى از دعوت نوح - علیه السلام -، به او حمله کردند و او را آن چنان زدند که بیهوش شد، ولى وقتى که آن

پیامبر دلسوز و مهربان به هوش آمد، گفت:

«اَللّهُمَّ اغْفِر لِى وَ لِقَوْمِى فَاِنَّهُمْ لا یعْلَمُونَ؛ خدایا! مرا و قوم مرا بیامرز، چرا که آنها ناآگاه هستند».[11]

------------------------------

[9] نوح، 5.

[10] اقتباس از آیات 8 و 9 و 22 و 23 سوره نوح.

[11] کامل ابن اثیر، ج 1، ص 68.

 

دسته ها : حضرت نوح ع
دوشنبه اول 9 1389 18:22
X