معرفی وبلاگ
به نام خدا سلام به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ قصد دارد بامدد گرفتن از کلام قرآن وعترت راه رستگاری را بیابد اگر طالب رستگاری هستید پس به این دو گوهر گرانبها که پیامبر ص برای تمامی مسلمین جهان به ارث گذاشته جنگ بزنید، در قرآن کریم رستگاران را کسانی معرفی میکند که به قران پناه میبرند وبه غیب ایمان دارند ونماز بپا میدارند وزکات میدهند وانفاق میکنند وبه آنچه نازل شده بر پیامبر رحمت محمد مصطفی ص وپیامبران پیشین ایمان دارند .امیدوارم از بازدید این وبلاگ استفاده لازم را برده باشید التماس دعا. بسم الله الرحمن الرحيم 1. الم 2. تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ 3. هُدًي وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ 4. الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ 5. أُوْلَئِكَ عَلَي هُدًي مِنْ رَبهمْ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ سوره لقمان
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 209372
تعداد نوشته ها : 105
تعداد نظرات : 39
Rss
طراح قالب
محمدرضا عابدي

 

به نام خدا

سلام

تفسیر عمومی خطبه هشتادم" معاشر الناس، ان النساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول... "

نواقص العقول-

ظاهر این دو کلمه اینست که عقول زنان در برابر عقول مردان ناقص است. توضیح این کلمه چنین است که:

اولا مقصود از نقص، کاهش ارزشی نیست،

چنانکه محدودیتهای زن در هنگام بارداری در برابر رویدادهائی که تنظیم رابطه با آنها احتیاج به قدرت دارد نقص و کاهش ارزشی نیست،

 

ثانیا- عدم تساوی شهادت مرد و زن

که امیرالمومنین علیهالسلام بیان فرمودهاند با نظر به محدودیت طبیعی ارتباطات زن با حوادث و رویدادهای بسیار گوناگون است که مرد در آنها غوطهور است و توانائی دقت و بررسی عوامل و مختصات و نتائج آنها را بیش از زن دارا میباشد و کنجکاوی مرد و نفوذ فکری او در ریشههای حوادث یک امر طبیعی است که درنتیجه قرار گرفتن مرد در امواج گوناگون و تلاطمهای متنوع زندگی بوجود میآید.

 

 

مانند شهادت زن به اینکه در روزهای قاعدگی است یا در روزهای طهر و اینکه بچهای که در شکم او است مربوط به کدام مرد است و غیر ذلک.

این نکته هم قابل تذکر است که بدانجهت که زن نگهبان طبیعی و اولی حیات است خداوند متعال عواطف و احساسات او را خیلی قویتر و متنوع از مرد قرار داده است.

زیرا بقای حیات انسانها از نظر نیازی که به احساس لذت و الم دارد، بیشتر به عواطف و احساسات نیازمند است تا مفهوم بازی و دلیل پردازیهای تجریدی. وجود این نعمت عظمی در صنف زنها آنان را از پرداختن به نمودهای خشک باز میدارد و آن نمودها برای زن در درجه دوم و فرعی محسوب میشوند.

 

غائله پر سر و صدای عقل زن و عقل مرد نخست تعریف مختصری را درباره عقل متذکر میشویم: 

 

عقل و تعقل عبارت است از آن فعالیت مغزی که با روشنائی قوانین و اصول تثبیت شده از واحدها و قضایای روشن و ساده نتایج مطلوب را بدست میآورد.

 

اگر بخواهیم کلیتر از این تعریف را برای عقل و تعقل مطرح کنیم، باید بگوئیم:

 

فعالیت عقلانی عبارتست از درست اندیشیدن در انتخاب وسایل برای وصول به هدفهای مطلوب.
 

البته مسلم است که بجهت تنوع واحدها و قضایا (وسایل بطور عموم) و تنوع هدفها و کمی و زیادی اطلاع از قوانین و اصول تثبیت شده و توجهات درونی ذاتی و برون ذاتی، فعالیتهای عقلانی نیز متنوع میباشند.

 

عقل با این تعریف در همه انسانهائی که از نظر ساختمان مغزی صحیح و سالمند، چه مرد و چه زن و چه سیاه و چه سفید وجود دارد، اختلافی که میان مردم در این فعالیت عقلانی دیده میشود مربوط به کیفیت و کمیت آشنایی مردم با واحدها و قضایای استخدام شده در راه هدفها و اختلالات نظر آنان در هدفگیریها و آشنائی با قوانین و اصول عقلانی وجود دارند که تجرید و تعمیم نامیده میشوند،

مانند عددسازی مغز و تجرید کلی و تعمیم مفاهیم و غیر ذلک این نکته را فراموش نکنیم که بدانجهت که ما بهیچ وجه نمیتوانیم انواع فعالیتهای مغزی و روانی را با هویتهای فیزیکی و مرزهای عینی از یکدیگر تفکیک و با آنها مانند نمودهای فیزیکی مشخص و قابل لمس ارتباط برقرار کنیم،

لذا نمیتوانیم برای هر یک از فعالیتهای مغزی و روانی الفاظی کاملا مشخص بکار ببریم وقتی که ما میگوئیم:

 

نوعی از فعالیتهای مغزی ما عبارتست از عددسازی، نوع دیگر عبارت است از تجرید کلی نوع سوم عبارت است از درک بینهایت ریاضی، نوع چهارم عبارت است از درک بینهایت کیفی، نوع پنجم عبارت است از فعالیت تجزیهای، نوع ششم عبارت است از فعالیت ترکیبی...

آیا این همه فعالیتها یکی هستند و کافی است که کلمه فعالیت عقلانی را برای نشان دادن هر یک از آنها به کار ببریم، یا هر یک از آنها فعالیت مخصوصی هستند که دارای هویت معینی میباشند؟ هنوز این سئوال بیک پاسخ قانع کننده نرسیده است. آنچه که مهم است این است که یک تقسیم قابل پذیرش در فعالیتهای عقلانی از دورانهای قدیم معرفت و جهانبینی، در جو افکار قابل توجه شرق و غرب، مطرح شده و تقریبا با اتفاق نظر مقبول تلقی شده است.

 

آن تقسیم عبارت است از 1- عقل نظری 2- عقل عملی. عقل نظری- همان فعالیت استنتاج هدفها یا وصول به آنها با انتخاب واحدها و قضایا و وسایلی که میتوانند برای رسیدن به هدفها کمک نمایند بدون اینکه واقعیت یا ارزش آن هدفها و وسایل را تضمین نمایند. منطق صوری و ریاضی که عالیترین جلوه فعالیتهای عقل نظری میباشند هرگز متکفل واقعیت و ارزش هدفها و وسائل خود نیستند.

بعنوان مثال: وقتی که میگوئیم: انسان سنگ است و هیچ سنگی تناسل نمیکند پس انسان تناسل نمیکند.

از نظر منطقی که ابزار فعالیت عقل نظریست کاملا صحیح است ولی مقدمه اول که عبارتست از انسان سنگ است خلاف واقع است. یعنی قضیهای که برای نتیجه انسان تناسل نمیکند استخدام شده است، غلط است.

 

بدین ترتیب عقل نظری که همواره با ابزار منطق فعالیت میکند کاری با واقعیت ندارد چنانکه هیچ کاری با ارزشها هم ندارد. یعنی وقتی که شما با تفکرات منطقی و عمل ریاضی به این نتیجه میرسید که آزادی یا عدالت در فلان جامعه را با این مقدمات میتوان منفی کرد تنظیم واحدها و قضایا و انتخاب وسایل را برای بدست آوردن هدف مطلوب خود با روش منطقی محض که ابزار کار عقل نظری است انجام دادهاید،

آنچه که غلط و ضد انسانی است جبر و ستم را هدف قرار دادن است نه تنظیم مقدمات و شکل ترتیب و انتخاب وسائل در حقیقت عقل نظری محض بنائی ساختمان را تعلیم میدهد که آجرها چگونه روی هم قرار بگیرد مقاومت مصالح در چه حدودی ضرورت دارد پیریزی ساختمان به چه مقدار سیمان و آهک و سنگ و آهن احتیاج دارد؟

اما اینکه این ساختمان جایگاهی برای تعلیم و تربیت و احیای انسانها خواهد بود، یا کشتارگاهی برای انسانها؟

عقل نظری محض کاری با این مسائل ندارد. همواره عقل نظری بر آنچه که از پیش صحیح فرض شده است، حکم صادر میکند، و کاری با آن ندارد که صحیح از نظر چه کسی؟

صحیح در چه شرایط؟ صحیح از روی کدامین واقعیتها. ب

همین جهت بوده است که منطقدانان حرفهای، حتی کسانی که ابتکاراتی را در منطق بوجود آوردهاند فقط از آن جهت که منطق میدانند و بر همه راههای فعالیت عقل نظری آشنا هستند جهانشناسان و انسانشناسان واقعی نبودهاند، زیرا واقعیتها و ارزشها غیر از شناخت و قدرت بر تنظیمبندی فرمولها بر مبنای وسایل صحیح فرض شده، میباشد.

این همان عقل نظری است که صدها مکتب و عقیده را ساخته و پرداخته و در طول تاریخ انسانها را رویاروی هم قرار داده، کره خاکی ما

را به شکل کشتارگاه درآورده است. اگر از هر یک از حامیان این مکتبها بپرسند ک شما ادعای خود را چگونه اثبات میکنید؟

بیدرنگ به منطق نظری محض تکیه خواهد کرد. اگر شما به ارسطو بگوئید: شما وجود هیولی را با کدامین دلیل اثبات میکنید؟ او نخواهد گفت: شب هیولی را در خواب دیدهام بلکه خواهد گفت: من با دلیل منطق عقل وجود هیولی را اثبات میکنم. اگر به منکرین وجود هیولی بگوئید: شما با چه دلیلی میگوئید: هیولی وجود ندارد نخواهند گفت که من در عالم خیالات بودم، هیولی را ندیدهام، بلکه هم دلایل منطقی عقلی ارسطو را با استدلال منطق عقلی رد خواهد کرد و هم برای نفی هیولی بر دلیل مزبور تکیه خواهد کرد. این همان مسئله است که حتی روان آرام دکارت را مضطرب ساخته است.

او میگوید: از فلسفه چیزی نمیگویم جز اینکه میدیدم با آنکه از چندین قرن نفوس ممتاز بدان سرگرم بودهاند هیچ قضیهای از آن نیست که موضوع مباحثه و مجادله و بنابراین مشکوک نباشد و به خود آن چنان غرور نداشتم که امیدوار باشم در این باب برخوردارتر از دیگران شوم و چون ملاحظه کردم که در هر مبحث چندین رای مختلف میتوان یافت هر یک از آنها را جمعی از فضلا طرفدارند در صورتی که البته

رای صواب و حقیقت یکی بیش نیست بدین ترتیب چون هیچ یک از ارباب مکاتب برای اثبات عقاید خویش بر خیالات و خوابنمائی و احساسات شعری تکیه نمیکنند، بلکه همه آنان ادعای منطق و تعقل در نتیجهگیریهای خود مینمایند!!

پس ارزش عقل نظری محض جز چیدن واحدهائی که صحیح فرض شده است در کنار همدیگر یا پشت سر یکدیگر برای نتیجهگیری چیزی دیگر نیست که مغزهای متفکر بشری چه در شرق و چه در غرب کوششهای فراوانی مبذول میدارند.

 

که فعالیت اختصاصی عقل نظری را معین نموده و نگذارند از حدود خود تجاوز نماید. عقل نظری محض قدرت ورود به حوزه ارزشها را ندارد عقل نظری کاری با واقعیات فی نفسه ندارد.

 

در صورتی که

عقل علمی هر یک از نیروهای فعال درون بشری را مانند عقل نظری و وجدان و حدس و استشمام واقعیات و اراده و تجسیم و اندیشه را هماهنگ میسازد که همه آنها را در وصول به واقعیات و بایستگیها و شایستگیها بسیج نماید.

 

 

آن گروه از متفکران شرقی و غربی که نه برای ارضای حس کنجکاوی فقط بلکه برای دریافت واقعیات در محصول و کاربرد عقل نظری نگریسته و آنرا ارزیابی واقعی نمودهاند همگی به این نتیجه رسیدهاند که عقل نظری محض وسیلهای است برای تنطیم آن واحدها که صحیح

 

یانگیزد اما نه به اعمال نظر و ترتیب برهان قیاس و استقراء و پی بردن از معلول به علت یا از علت به معلول بلکه احکامش بیواسطه است اما یقینی است و حتی یقینیتر از احکامی است که بقوه نظری میکند و این قوه یعنی عقل عملی برتر و شریفتر از عقل نظری است زیرا عقل نظری آنچه میکند راجع به ظواهر و عوارض یا مصلحت اندیشی دنیوی است و درباره حقایق و ذوات و معقولات واقعی چنانکه گفتیم جز حدس و احتمال کاری از او ساخته نیست بلکه غالبا در ذهن وسوسه میکند و شک میآورد.

 

اما عقل عملی متوجه حقایق است و حسن نیت و اراده خیر را به انسان میدهد و بنیاد عقاید دینی و اخلاقی را استوار میسازد و منشا ایمان است نه تشکیک بنابراین آنچه که صنف مرد به او میبالد و مغرور میشود فی نفسه دارای ارزش نیست و اعتباری بیش از شکل دادن به واحدها و قضایایی که آنها را صحیح تلقی کرده است، ندارد.

 

بلکه از آنجهت است که اشتیاق آدمی به دریافت واقعیت و رشد بشرط اعتدال روانی سطوح شخصیت وی را اشغال مینماید لذا با حاکمیت عقل نظری درباره واقعیتها و رشد شخصیت همواره دچار نوعی تشویش خاطر و وسوسه میباشد. اگر صنف زنان با توجه به گسترش عقل نظری محض مردان احساس حقارتی در

خود نمایند عامل شکست روحی خود را با دست خود فراهم میآورند. اگر صنف زنان از عوامل تعلیم و تربیتی کامل برخوردار شوند بجهت داشتن نقش اساسی در خلقت و چشیدن طعم واقعی حیات و برخوردار بودن از احساسات عالی یا امکان تصعید احساسات خام به احساسات عالی که در صنف زنان قویتر است میتوان ادعا کرد که زمینه رشد شخصیت انسانی در زنها کمتر از این زمینه در صنف مردان نمیباشد.

 

شرح نهج البلاغه (محمد تقی جعفری تبریزی )

فرض شده است برای رسیدن به آن هدفها که مطلوب تلقی شده است نه اینکه عقل نظری حاکم مطلق در واقعیات و ارزشهای شناخت انسان و طبیعت و بایستگیها و شایستگیهای آدمی بوده باشد. برای اثبات ناتوانی عقل نظری از حاکمیت مطلق نمونههایی از بزرگترین متفکران شرق و غرب را میآوریم:

مولانا جلالالدین: از رهبری عقل بجائی نرسیدیم پیچیدهتر از راه بود راهبر ما عقل بند رهروان است ای پسر آن رها کن ره عیانست ای پسر آن نمیدانست عقل پای سست که سبو دائم ز جو ناید درست عقل تو از بس که باشد خیره سر هست عذرت از گناه تو بتر عقل جزئی همچو برقست و درخش در درخشی کی توان شد سوی رخش عقل رنجور آردش سوی طبیب لیک نبود در دوا عقلش مصیب عقل را خط خوان این اشکال کرد تا دهد تدبیرها را زان نورد عقل جزئی عقل استخراج نیست جز پذیرای فن و محتاج نیست لاابالی عشق باشد نی خرد عقل آن جوید کز آن سودی برد عقل را هم آزمودم من بسی زین سپس جویم جنون را مغرسی او ز شر عامه در خانه شد او ز ننگ عاقلان دیوانه شد آزمودم عقل دور اندیش را بعد از این دیوانه سازم خویش را آنکه در عقل و گمان هستش حجیب گاه پوشیده است گه بد

ریده جیب عقل را خود با چنین سودا چه کار کر مادرزاد را سرنا چکار! آن زمان چون عقلها درباختند بر رواق عشق یوسف تاختند عقلشان یکدم ستد ساقی عمر سیر گشتند از خرد باقی عمر عقل محجوبست و جانهم زین کمین من نمیبینم تو میتانی ببین غرق گشته عقلهای چون جبال در بحار وهم و گرداب خیال چون مقلد بود عقل اندر اصول دان مقلد در فروغش ای فضول و اندیشهای که حاکمیت بر اندیشههای منطقی و عقلی محض دارد- چو در دل پای بنهاد بشد از دست اندیشه میان بگشا اسرار و میان بربست اندیشه به پیش جان درآمد دل که اندر خود مکن منزل گرانجان دید مرجان را سبک برجست اندیشه برست از خویش اندیشی چنان آمد ز بیخویشی که از هر کس همیپرسد عجب خود هست اندیشه فلک از خوف دل کم زد دو دست خویش بر هم زد که از من کس نرست آخر چگونه رست اندیشه چنین اندیشه را هر کس نهد دامی به پیش و پس گمان دارد که در گنجد به دام و شصت اندیشه چو هر نقشی که میجوید ز اندیشه همیروید تو مر هر نقش را مپرست خود بپرست اندیشه جهان کهنه را بنگر گهی فربه گهی لاغر که درد کهنه زان دارد که آبست است اندیشه جواهر جمله ساکن بد همه همچون اماکن

بد شکافید این جواهر را و بیرون جست اندیشه دکارت هنگامی که جوانتر بودم از ابواب فلسفه به منطق و از ریاضیات به جبر و مقابله و تحلیل هندسی بیشتر دل داده بودم و این سه فن یا علم را چنان میپنداشتم که به مقصود من یاری خواهند کرد. اما چون درست تامل نمودم درباره منطق برخوردم به اینکه فایده قیاسات و بیشتر تعلیمات دیگرش این نیست که آدمی چیزی را که نمیداند دریابد بلکه آنست که بتواند آنچه را که میداند به دیگری بفهماند، یا مانند فن ریمون لول از آنچه را که نمیداند بیتصور و تصدیق گفتگو کند.

 

تساوی زن و مرد در عقل علمی کلمه عقل عملی در مکتبهای گوناگون با اصطلاحات مختلفی تعبیر میشود، مانند عقل سلیم، عقل فطری، وجدان، عقل کمالجو... تعریف عقل عملی تقریبا مورد اتفاق نظر متفکران شرقی و غربی است.

 

کانت میگوید:

قوه دیگر عقل آنست که انسان بواسطه او اموری را بوجدان غیر حسی ادراک میکند و آنها ذواتند نه عوارض، مثل ادراک نفس خود و ادراک مختار بودن نفس در اعمال خویش که منتهی به اعتقاد به بقای نفس و وجود ذات پروردگار میشود. و این قوه را عقل عملی مینامید در مقابل عقل نظری، بنابر اینکه عقل بوسیله این قوه انسان را بر عمل نیک برم

 

لذا اگر مردی را فرض کنیم که از قرار گرفتن در امواج و خطوط پرپیچ و

خم حوادث زندگی برکنار بوده باشد و این کنار بودن ارتباطات عادی وی را با جهان عینی و زندگی محدود نماید. بدون تردید شهادت او هم درباره اموری که معمولا از آنها برکنار است، دچار اشکال میگردد.

 

بهمین جهت است که شهادت زنها در موارد زیادی حتی بدون تعدد مساوی شهادت مردها میباشد و آن موارد عبارتند از موضوعاتی که لایعلم الا من قبلها

(دانسته نمیشوند مگر از طرف خود زنها).

زن در حال بارداری در با اهمیتترین جریان حیات، در حال تلاش است که عبارت است از اشتغال به رویاندن بذر انسانی که بدون آن، دستگاه خلقت انسانی از کار میافتد، اگر با دقت کامل در این مسئله بنگریم و سهم مرد را در دستگاه خلقت در نظر بگیریم خواهیم دید سهم مرد در این دستگاه که عبارت است از لحظات محدودی از لذات در موقع تخلیه نطفه بسیار ناچیز است و قابل مقایسه با سهم زن که با تمام موجودیتش در اجرای فرمان خلقت به تلاش میافتد نمیباشد.

چنانکه ناچیزی سهم مرد در اجرای فرمان خلقت نقص ارزشی برای او محسوب نمیشود همچنین محدودیت عقل نظری محض زن که وسیلهای برای تجرید و تعمیم و غیر ذلک است نقص ارزشی نمیباشد.

 

جمعه دوم 7 1389 15:2
X