حضرت نوح - علیه السلام - با بیانى روشن و روان و گفتارى منطقى و دلنشین، و سخنانى مهرانگیز و شیوا، قوم خود را به
سوى خداى یکتا دعوت مىکرد و به دریافت پاداش الهى فرا مىخواند و از عذاب الهى برحذر مىداشت. ولى آنها از روى نادانى
و تکبر و غرور، هرگز حاضر نبودند تا سخن نوح - علیه السلام - را بشنوند و از بت پرستى دست بردارند.
حضرت نوح - علیه السلام - با تحمل و استقامت پىگیر، شب و روز با آنها صحبت کرد و با رفتارها و گفتارهاى گوناگون آنان را به
سوى خداوند بىهمتا دعوت نمود، و همه اصول و شیوههاى صحیح را در دعوت آنها به کار برد و همچون طبیبى دلسوز به بالین
آنها رفت، و پستى و آثار زشت بت پرستى را براى آنها شرح داد و خطر سخت این بیمارى را به آنها گوشزد کرد، ولى گفتار
منطقى و سخنان دلپذیر حضرت نوح - علیه السلام - هیچ گونه در آنها اثر نمىگذاشت.[9]
نوح - علیه السلام - در هدایت و تبلیغ قوم خود، بسیار ایثارگرى مىکرد و به آنها چون فرزند دلبند خود مىنگریست. همواره در
اندیشه نجات آنها بود و از آلودگى آنها غصه مىخورد (همانند پدرى که در مورد فرزند رنج مىبرد). از این رو شب و روز آنها را
دعوت مىکرد، تا شاید آنها را نجات دهد.
نوح - علیه السلام - براى این که دعوتش در آن سنگدلان نفوذ کند، سه برنامه مختلف را دنبال کرد. گاه آنها را به طور مخفیانه و
محرمانه دعوت مىکرد، و گاه دعوت علنى و آشکار داشت، و مواقعى نیز از روش آمیختن دعوت آشکار و نهان استفاده مىکرد،
ولى قوم سنگدل آن حضرت، همه روشهاى مهرانگیز و منطقى نوح - علیه السلام - را نادیده گرفتند.[10] حتى یکبار آن قوم
بىرحم براى جلوگیرى از دعوت نوح - علیه السلام -، به او حمله کردند و او را آن چنان زدند که بیهوش شد، ولى وقتى که آن
پیامبر دلسوز و مهربان به هوش آمد، گفت:
«اَللّهُمَّ اغْفِر لِى وَ لِقَوْمِى فَاِنَّهُمْ لا یعْلَمُونَ؛ خدایا! مرا و قوم مرا بیامرز، چرا که آنها ناآگاه هستند».[11]
------------------------------
[9] نوح، 5.
[10] اقتباس از آیات 8 و 9 و 22 و 23 سوره نوح.
[11] کامل ابن اثیر، ج 1، ص 68.