معرفی وبلاگ
به نام خدا سلام به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ قصد دارد بامدد گرفتن از کلام قرآن وعترت راه رستگاری را بیابد اگر طالب رستگاری هستید پس به این دو گوهر گرانبها که پیامبر ص برای تمامی مسلمین جهان به ارث گذاشته جنگ بزنید، در قرآن کریم رستگاران را کسانی معرفی میکند که به قران پناه میبرند وبه غیب ایمان دارند ونماز بپا میدارند وزکات میدهند وانفاق میکنند وبه آنچه نازل شده بر پیامبر رحمت محمد مصطفی ص وپیامبران پیشین ایمان دارند .امیدوارم از بازدید این وبلاگ استفاده لازم را برده باشید التماس دعا. بسم الله الرحمن الرحيم 1. الم 2. تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ 3. هُدًي وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ 4. الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ 5. أُوْلَئِكَ عَلَي هُدًي مِنْ رَبهمْ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ سوره لقمان
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 218185
تعداد نوشته ها : 105
تعداد نظرات : 39
Rss
طراح قالب
محمدرضا عابدي


حدود 700 سال قبل از میلادِ حضرت مسیح - علیه السلام - در سرزمین احقاف (بین یمن و عمّان، در جنوب عربستان) قومى زندگى مى‏کردند که به آنها قوم عاد مى‏گفتند. زیرا جدّشان شخصى به نام «عاد بن عوص» بود و حضرت هود - علیه السلام - نیز از همین قوم بود و عاد بن عوص، جدّ سوم او به شمار مى‏آمد.[4]
قوم عاد افرادى تنومند، بلند قامت و نیرومند بودند، از این رو به عنوان جنگاورانى برگزیده به حساب مى‏آمدند.
 از نظر تمدن نیز نسبت به قبایل دیگر تا حدود زیادى پیشرفته‏تر بودند و شهرهاى آباد، زمینهاى خرم و سر سبز و باغهاى پر طراوت داشتند.[5]
این قوم در ناز و نعمت به سر مى‏بردند و هم چون شیوه بیشتر سرمایه داران و مرفّهین بى‏درد، مست غرور و غفلت بودند. از قدرتشان براى ظلم و ستم و استعمار و استثمار دیگران سوء استفاده مى‏کردند و از طاغوتها و مستکبران عنود و سرکش پیروى مى‏نمودند و در میان انواع خرافات و بت پرستى و گناهان غوطه‏ور بودند.
طغیان، بى‏بند و بارى، عیش و نوش و شهوت پرستى، جهل و گمراهى، لجاجت و یکدندگى در سراپاى وجودشان دیده مى‏شد و هرگز حاضر نبودند که از روش خود دست بکشند و در برابر حق تسلیم گردند.[6]
_____________________________

[4] قبل از آنها نیز قومى به نام «قوم عاد اول» وجود داشته‏اند که در آیه 50 سوره نجم، به عنوان «عاداً الاولى» نام برده شده‏اند.
[5] چنان که این مطلب از آیه 8 سوره فجر استفاده مى‏شود.
[6] چنان که این مطلب از آیه 59 سوره هود استفاده مى‏شود.

دسته ها : حضرت هود ع
جمعه پنجم 9 1389 18:28


یکى از پیامبرانى که نام او در قرآن (ده بار) آمده، و یک سوره به نام او نامیده شده، حضرت هود - علیه السلام - است.
سلسله نسب او را چنین ذکر نموده‏اند: «هود بن عبدالله بن رباح بن خلود بن عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح».
نابراین نسب او با هفت واسطه به حضرت نوح - علیه السلام - مى‏رسد.

حضرت نوح - علیه السلام - هنگام رحلت، به پیروان خود چنین بشارت داد:
«بعد از من غیبت طولانى رخ مى‏دهد. در طول این مدت طاغوت‏هایى بر مردم حکومت مى‏کنند و بر آنها ستم مى‏نمایند، سرانجام خداوند آنها را به وسیله قائم بعد از من که نامش هود - علیه السلام - است نجات مى‏دهد.
 هود - علیه السلام - رادمردى با وقار، صبور و خویشتن‏دار است. در ظاهر و باطن به من شباهت دارد و به زودى خداوند هنگام ظهور هود - علیه السلام -، دشمنان شما را با طوفان شدید به هلاکت مى‏رساند.»
بعد از رحلت حضرت نوح - علیه السلام -، مؤمنان و پیروان او همواره در انتظار حضرت هود - علیه السلام - به سر مى‏بردند، تا این که به اذن خدا ظاهر شد و سرانجام دشمنان لجوج حق بر اثر طوفان کوبنده و شدید، به هلاکت رسیدند.[1]
از این رو به او هود گفته شد، که از ضلالت قومش هدایت یافته بود و از سوى خدا براى هدایت قوم گمراهش برانگیخته شده بود.
هود - علیه السلام - در قیافه و قامت همشکل حضرت آدم - علیه السلام - بود. سر و صورتى پر مو و چهره‏اى زیبا داشت.[2]
هود - علیه السلام - دومین پیامبرى است که در برابر بت و بت پرستى قیام و مبارزه کرد، که اولى آنها حضرت نوح - علیه السلام - بود.[3]
با این توضیح و با الهام از قرآن، نظر شما را به فرازهایى از زندگى حضرت هود - علیه السلام - و قومش که به قوم «عاد» معروف بودند جلب مى‏کنیم:
____________________________

[1] بحار، ج 11، ص 363.
[2] همان مدرک، ص 357.
[3] المیزان، ج 10، ص 207 و 208.

دسته ها : حضرت هود ع
جمعه پنجم 9 1389 18:24


هنگامى که کار مجازات الهى در مورد قوم ستمگر نوح - علیه السلام - به پایان رسید، و آن سنگدلان لجوج و تیره بختان کور دل به هلاکت رسیدند، و طومار زندگى ننگینشان پیچیده شد، فرمان الهى به زمین و آسمان صادر گردید که:
«یا اَرْضُ اِبْلَعِى ماءَکِ وَ یا سَماءُ اَقْلِعِى؛ اى زمین آبت را فرو بر، و اى آسمان از باریدن خوددارى کن».
پس از این فرمان، بى‏درنگ آبهاى زمین فرو نشستند و آسمان از باریدن باز ایستاد و کشتى بر سینه کوه جودى پهلو گرفت.
از طرف خداوند به نوح - علیه السلام - وحى شد: «اى نوح! با سلامت و برکت از ناحیه ما بر تو و بر تمام آنها که با تواند فرود آى.»[19]
از امام صادق - علیه السلام - نقل شده که فرمودند: حضرت نوح - علیه السلام - همراه هشتاد نفر از کسانى که به او ایمان آورده بودند از کوه جودى به پایین آمدند و در سرزمین موصل براى خود خانه‏هایى ساختند (و زندگى نوین و گرم توحیدى را به دور از آلودگى‏هاى شرک و فساد، آغاز نمودند) و در آن جا شهرى ساختند که به نام «مدینة الثَّمانین» (شهر هشتاد نفر) معروف گردید.[20]
حضرت نوح - علیه السلام - بر فراز کوه جودى عبادتگاهى ساخت و در آن با پیروانش به عبادت خداى یکتا و بى‏همتا مى‏پرداخت.[21]
مطابق پاره‏اى از روایات، روز پیاده شدن نوح - علیه السلام - و همراهان از کشتى، روز عاشورا (در آن عصر) بوده است.
نوح و همراهان در پاى همان کوه جودى خانه‏هایى ساختند و نام آن را «سَوقْ الثَّمانین» (بازار هشتاد نفر) نهادند. کم کم نسل بشر، از همان هشتاد نفر که سه نفر از آنها به نام‏هاى سام، حام و یافث از پسران نوح بودند، ادامه یافت و رو به افزایش نهاد.[22]
در پاره‏اى از روایات آمده که نسل بشر از این تاریخ به بعد از سه پسر نوح (سام، حام و یافث) باقى ماند و گسترش یافت.
______________________________

[19] هود، 44 و 48.
[20] بحار، ج 11، ص 313.
[21] اعلام قرآن خزائلى، ص 281.
[22] تاریخ حبیب السِّیَر، ج 1، ص 31.

دسته ها : حضرت نوح ع
جمعه پنجم 9 1389 18:18


قرآن کریم نوح - علیه السلام - را به عنوان «عبد شکور» (بنده بسیار شکرگزار) معرفى کرده است.[13]
امام سجاد - علیه السلام - فرمود: «مردم سه خصلت را از سه نفر آموختند، صبر و استقامت را از ایوب - علیه السلام -، شکر و سپاس را از نوح - علیه السلام -، و حسادت را از پسران یعقوب».[14]
اینک در این جا به داستان زیر از کتاب مثنوى معنوى مولانا در مورد خشنودى نوح - علیه السلام - به رضاى الهى و شکر او توجه کنید:
پس از مناجات نوح - علیه السلام - با پروردگار، در مورد هلاکت پسرش کنعان، خداوند به نوح - علیه السلام - چنین پاسخ داد:
تو اى نوح! عزیز درگاه ما هستى، دلت را به خاطر کنعان نمى‏شکنم، بگذار تو را از حال او اطلاع دهم.
نوح: نه، نه! اگر خود مرا نیز غرق سازى و نابود کنى بنده تسلیم تواَم.
خدایا! تسلیم فرمانت هستم، هر لحظه بخواهى زنده‏ام کن یا بمیران، حکم و فرمانت جان من است و من از اعماق جان خواسته تو را مى‏پذیرم و به آن خشنودم!
من در این جهان جز جمال تو را نمى‏نگرم، و اگر هم چیزى را بنگرم ازاین رو است که چراغى فرا راه منظر تو است.
من عاشق آفریده‏هاى تو هستم، صابر و سپاسگزار خالص درگاهت مى‏باشم، من به وجود عینى مصنوعات عشق نمى‏ورزم، بلکه آنها را که آیینه جمال تواند مشاهده مى‏کنم که بین این دو فرق بسیار ظریفى است که تنها اهل شهود آن را درک مى‏کنند.
گفت: اى نوح! آر تو خواهى *** جمله را حشر گردانم بر آرم از ثَرى
بهر کنعانى دل تو نشکنم *** لیک از احوال او آگه کنم
گفت: نى نى راضیم که تو مرا *** هم کنى غرقه اگر باید تو را
هر زمانه غرقه مى‏کن من خوشم *** حکم تو جان است چون جان مى‏کُشم
ننگرم کس را وگر هم بنگرم *** او بهانه باشد و تو منظرم
عاشق صُنع توام در شکر و صبر *** عاشق مصنوع کى باشم چو گبر
عاشق صُنع خدا با فَر بود *** عاشق مصنوع او کافر بود
در میان این دو فرقى بس خفى است *** خود شناسد آن که در رؤیت صفى است[15]
_______________________
[13] اسراء، 3.
[14] عیون الاخبار، ص 29؛ بحار، ج 11، ص 291.
[15] دیوان مثنوى به خط میرخانى، ص 235 (دفتر سوم).

 

دسته ها : حضرت نوح ع
جمعه پنجم 9 1389 18:11


یکى از پسران حضرت نوح - علیه السلام - «کنعان» نام داشت که به زبان عربى به او «یام» مى‏گفتند.
 حضرت نوح - علیه السلام - با روش و شیوه‏ها و گفتار گوناگون او را به سوى توحید دعوت کرد، ولى او با کمال گستاخى و لجاجت به دعوت پدر اعتنا ننمود و مثل سایر مردم به بت پرستى ادامه داد.
هنگامى که بلاى جهان گیر طوفان فرا رسید، نوح - علیه السلام - دید پسرش کنعان در خطر غرق و هلاکت افتاده، دلش به حال او سوخت، از میان کشتى او را صدا زد و گفت:
«یا بُنَى اِرْکَبْ مَعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرِینَ؛ پسرم! با ما به کشتى سوار شو و از گروه کافران مباش!»
ولى کنعان به جاى این که به دعوت دلسوزانه پدر پاسخ دهد و خود را که در پرتگاه هلاکت بود نجات بخشد، با کمال غرور و گستاخى تقاضاى پدر را رد کرد و در پاسخ او گفت:
«سَآوِى اِلى جَبَلٍ یعْصِمُنِى مِنَ الْماءِ؛ به زودى به کوهى پناه مى‏برم تا مرا از آب حفظ کند.»
نوح - علیه السلام - گفت: «اى پسر! امروز هیچ نگهدارى در برابر فرمان خدا نیست، مگر آن کس که خدا به او رحم کند.»

هنگامى که طوفان از هر سو وارد زمین شد، کنعان در خطر شدید قرار گرفت و دیگر چیزى نمانده بود که هلاک گردد.
نوح - علیه السلام - فریاد زد:
«رَبِّ اِنَّهُ مِنْ اَهْلِى وَ اِنَّ وَعْدَک الْحَقُّ؛ پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است.»
خداوند در پاسخ نوح - علیه السلام - فرمود:
«إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ...؛ اى نوح! او از اهل تو نیست، او عمل ناصالحى است و فرد ناشایسته‏اى مى‏باشد، بنابراین آنچه را از آن آگاه نیستى از من مخواه، به تو اندرز مى‏دهم تا از جاهلان نباشى.»

بگذار تا بمیرد در عین خودپرستى با مدّعى مگویید اسرار عشق و مستى

نوح - علیه السلام - عرض کرد: «پروردگارا! من به تو پناه مى‏برم که از درگاهت چیزى بخواهم که آگاهى به آن ندارم، و اگر مرا نبخشى و به من رحم نکنى از زیانکاران خواهم بود.»[12]
به این ترتیب عذاب الهى، حتى فرزند ناخلف نوح - علیه السلام - را نیز شامل شد و به شفاعت نوح - علیه السلام - از درگاه خداوند توجه نگردید، چرا که او با نوح و مکتب نوح - علیه السلام - مخالف بود و بر اثر انحراف و گناه، رشته خانوادگیش با نوح - علیه السلام - قطع شده بود، چنان که سعدى مى‏گوید:
پسر نوح با بدان بنشست *** خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزى چند *** پى نیکان گرفت و مردم شد

__________________________________

[12] مضمون آیات 42 تا 47 سوره هود.

دسته ها : حضرت نوح ع
جمعه پنجم 9 1389 18:7

 -
سالها حضرت نوح - علیه السلام - قوم گنهکار خود را از عذاب الهى هشدار داد، ولى آنها همه چیز را به مسخره گرفتند و به هشدارهاى حضرت نوح - علیه السلام - اعتنا نکردند.
نوح - علیه السلام - صدها سال براى هدایت قوم خود تلاش کرد، ولى جز گروه اندکى به او ایمان نیاوردند. نوح - علیه السلام - به طور کلى از هدایت شدن قوم مأیوس شد، زیرا مى‏دید روز به روز بر لجاجت و آزار آنها افزوده مى‏شود و آنها آن چنان از نظر فکرى و روحى مسخ شده‏اند که هیچ روزنه امیدى براى جذب آنها باقى نمانده است و حتى از فرزندان آینده آنها نیز امیدى نیست.
از طرفى خداوند به نوح - علیه السلام - وحى کرد که:
«لَنْ یؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ؛ جز آنان که تا کنون ایمان آورده‏اند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد.»[9]
اینجا بود که نوح - علیه السلام - آنها را سزاوار نفرین دید و در مورد آنها چنین نفرین کرد:
«رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْاَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّارا؛ پروردگارا! احدى از کافران را روى زمین زنده مگذار چرا که اگر آنها را زنده بگذارى بندگانت را گمراه مى‏کنند و جز نسلى گنهکار و کافر به وجود نمى‏آورند».[10]
در این هنگام بود که طوفان عالمگیر و عظیم فرا رسید. از آسمان و زمین، و از هر سو آب و سیل موج مى‏زد.
آبى که از آسمان مى‏آمد باران نبود، بلکه چون سیلى بود که بر زمین مى‏ریخت و همه جاى زمین تبدیل به آبشارهاى عظیم و بى‏نظیر شده بود، و باد تند از همه جا مى‏ورزید و رعد و برق و ابرهاى متراکم همه جا را تیره و تار ساخته بود. طولى نگذشت که کشتى بر روى آب قرار گرفت و همه انسانها و موجوداتى که در بیرون کشتى بودند، غرق شده و به هلاکت رسیدند. همه کوه‏ها و دشتها زیر آب قرار گرفت، گویى همه جا اقیانوس بود و دیگر زمینى یا قلّه کوهى دیده نمى‏شد.
به تعبیر قرآن:«وَ هِى تَجْرِى بِهِمْ فِى مَوْجٍ کَالْجِبالِ؛ کشتى نوح - علیه السلام - با سرنشینانش، سینه امواج کوه گونه را مى‏شکافت و هم چنان به پیش مى‏رفت.»[11]


_____________________________
[9] هود، 36.
[10] هود، 26 و 27.
[11] هود، 42.

دسته ها : حضرت نوح ع
جمعه پنجم 9 1389 17:59
X