معرفی وبلاگ
به نام خدا سلام به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ قصد دارد بامدد گرفتن از کلام قرآن وعترت راه رستگاری را بیابد اگر طالب رستگاری هستید پس به این دو گوهر گرانبها که پیامبر ص برای تمامی مسلمین جهان به ارث گذاشته جنگ بزنید، در قرآن کریم رستگاران را کسانی معرفی میکند که به قران پناه میبرند وبه غیب ایمان دارند ونماز بپا میدارند وزکات میدهند وانفاق میکنند وبه آنچه نازل شده بر پیامبر رحمت محمد مصطفی ص وپیامبران پیشین ایمان دارند .امیدوارم از بازدید این وبلاگ استفاده لازم را برده باشید التماس دعا. بسم الله الرحمن الرحيم 1. الم 2. تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ 3. هُدًي وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ 4. الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ 5. أُوْلَئِكَ عَلَي هُدًي مِنْ رَبهمْ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ سوره لقمان
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 218077
تعداد نوشته ها : 105
تعداد نظرات : 39
Rss
طراح قالب
محمدرضا عابدي

 

روزى رسول خدا - علیه السلام - نشسته بود، عزرائیل به زیارت آن حضرت آمد پیامبر - صلّى الله علیه و آله - از او پرسید:
«اى برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستى، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت براى کسى رحم آمد؟»
عزرائیل گفت: در این مدت دلم براى دو نفر سوخت:
1. روزى دریا طوفانى شد و امواج سهمگین دریا یک کشتى را در هم شکست، همه سرنشینان کشتى غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتى شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره‏اى افکند،
 در این میان فرزند پسرى از او متولد شد، من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم، دلم به حال آن پسر سوخت.

2. هنگامى که شدّاد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بى‏نظیر خود پرداخت، و همه توان و امکانات ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد، و خروارها طلا و گوهرهاى دیگر براى ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شد[2]
 وقتى که خواست از آن دیدار کند، همین که خواست از اسب پیاده شود و پاى راست از رکاب بر زمین نهاد، هنوز پاى چپش بر رکاب بود که فرمان از سوى خدا آمد که جان او را قبض کنم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت از این رو که او عمرى را به امید دیدار بهشتى که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نیفتاده بود، اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر - صلّى الله علیه و آله - رسید و گفت: «اى محمد! خدایت سلام مى‏رساند و مى‏فرماید: به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شدّاد بن عاد بود، او را از دریاى بیکران به لطف خود گرفتیم، بى‏مادر تربیت کردیم و به پادشاهى رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد، و خودبینى و تکبر نمود، و پرچم مخالفت با ما برافراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به کافران مهلت مى‏دهیم ولى آنها را رها نمى‏کنیم، چنان که در قرآن مى‏فرماید:
«إِنَّما نُمْلِى لَهُمْ لِیزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ؛ ما به آنها مهلت مى‏دهیم تنها براى این که بر گناهان خود بیفزایند، و براى آنها عذاب خوار کننده‏اى آماده شده است.»[3]
------------------------------
[2] اوصاف این بهشت بسیار پر زرق و برق در شهر اِرَم، در کتاب مجمع البیان، ج 10، ص 486 و 487 آمده است.
[3] آل عمران، آیه 178

منبع: جوامع الحکایات / محمد عوفى

دسته ها : حضرت هود ع
جمعه پنجم 9 1389 18:49


بهشت شدّاد و هلاکت او قبل از دیدار بهشت خود
بعضى در ذیل آیه 6 تا 8 سوره فجر ماجراى بهشت شدّاد و هلاکت او را قبل از دیدار آن بهشت نقل کرده‏اند. در این آیات چنین مى‏خوانیم:
«اَ لَمْ تَرَ کَیفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِى لَمْ یخْلَقْ مِثْلُها فِى الْبِلادِ؛ آیا ندیدى پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ با آن شهر اِرَم و باعظمت عاد چه نمود؟ همان شهرى که مانندش در شهرها آفریده نشده.»
روایت شده: عاد که حضرت هود - علیه السلام - مأمور هدایت قوم عاد شد، دو پسر به نام «شدّاد» و «شدید» داشت، عاد از دنیا رفت، شدّاد و شدید با قلدرى جمعى را به دور خود جمع کردند و به فتح شهرها پرداختند، و با زور و ظلم و غارت بر همه جا تسلط یافتند، در این میان، شدید از دنیا رفت، و شدّاد تنها شاه بى‏رقیب کشور پهناور شد،
 غرور او را فرا گرفت (هود - علیه السلام - او را به خداپرستى دعوت کرد، و به او فرمود:
«اگر به سوى خدا آیى، خداوند پاداش بهشت جاوید به تو خواهد داد، او گفت: بهشت چگونه است؟ هود - علیه السلام - بخشى از اوصاف بهشت خدا را براى او توصیف نمود. شدّاد گفت اینکه چیزى نیست من خودم این گونه بهشت را خواهم ساخت، کبر و غرور او را از پیروى هود - علیه السلام - باز داشت).
او تصمیم گرفت از روى غرور، بهشتى بسازد تا با خداى بزرگ جهان عرض اندام کند، شهر اِرَم را ساخت، صد نفر از قهرمانان لشکرش را مأمور نظارت ساختن بهشت در آن شهر نمود، هر یک از آن قهرمانان هزار نفر کارگر را سرپرستى مى‏کردند و آنها را به کار مجبور مى‏ساختند.
شدّاد براى پادشاهان جهان نامه نوشت که هر چه طلا و جواهرات دارند همه را نزد او بفرستند، و آنها آنچه داشتند فرستادند.
آن قهرمانان مدت طولانى به بهشت سازى مشغول شدند،
تا این که از ساختن آن فارغ گشتند،
 و در اطراف آن بهشت مصنوعى، حصار (قلعه و دژ) محکمى ساختند، در اطراف آن حصار هزار قصر با شکوه بنا نهادند، سپس به شدّاد گزارش دادند که با وزیران و لشکرش براى افتتاح شهر بهشت وارد گردد.

شدّاد با همراهان، با زرق و برق بسیار عریض و طویلى به سوى آن شهر (که در جزیرة العرب، بین یمن و حجاز قرار داشت) حرکت کردند، هنوز یک شبانه روز وقت مى‏خواست که به آن شهر برسند، ناگاه صاعقه‏اى همراه با صداى کوبنده و بلندى از سوى آسمان به سوى آنها آمد و همه آنها را به سختى بر زمین کوبید، همه آنها متلاشى شده و به هلاکت رسیدند.[1]

 

دسته ها : حضرت هود ع
جمعه پنجم 9 1389 18:46


قوم هود - علیه السلام - در برابر اندرزهاى پر مهر حضرت هود - علیه السلام - به جاى این که پاسخ مثبت بدهند، به لجاجت و سرکشى پرداختند، با صراحت او را تکذیب کردند، و گفتند: «براى ما تفاوت نمى‏کند، چه ما را اندرز بدهى یا ندهى. خود را بیهوده خسته نکن، روش ما همان روش پیشینیان است و از آن دست نمى‏کشیم، و این تهدیدهاى تو، دروغ است و ما هرگز مجازات نمى‏شویم.[9]
نیز به هود گفتند: آیا آمده‏اى که ما را (با دروغهایت) از معبودهایمان بازگردانى؟ اگر راست مى‏گویى عذابى را که به ما وعده داده‏اى بیاور.[10]
حضرت هود - علیه السلام - آن چه توانست قوم خود را پند و اندرز داد، و شب و روز به دعوت آنها به سوى حق پرداخت، و راه روشن نجات را به آنها نشان داد، و با اصرار و تکرار، آنها را از انحراف و گمراهى بر حذر مى‏داشت، ولى تنها اندکى از آن قوم، به هود - علیه السلام - ایمان آوردند، و اکثریت قاطع مردم، رو در روى هود - علیه السلام - قرار گرفتند و نسبت دروغگویى، جنون و ابلهى به هود - علیه السلام - دادند و بر کفر و عناد خود افزودند.[11]
قرآن گوشه‏اى از داستان گفتگوى هود - علیه السلام - با قومش را چنین بیان مى‏کند:
هود: اى قوم من! تنها خدا را بپرستید، جز او معبودى براى شما نیست، آیا پرهیزکارى پیشه نمى‏کنید؟
بزرگان قوم: ما تو را در مقام نادانى و سبک مغزى مى‏نگریم، ما بطور قطع تو را دروغگو مى‏دانیم.
هود: اى قوم من! هیچ گونه ابلهى و سفاهت در من نیست، بلکه من فرستاده‏اى از سوى خدا به سوى شما هستم، پیامهاى خدا را به گوش شما مى‏رسانم و خیرخواه امین براى شما هستم. آیا تعجب مى‏کنید که دستور آگاهى بخش خداوند توسط مردى از میان شما به شما برسد، و او شما را از مجازات الهى بترساند؟
بزرگان قوم: آیا به سراغ ما آمده‏اى که تنها خداى یگانه را بپرستیم، ولى آن چه را که پدرانمان مى‏پرستیدند، رها سازیم، اگر راست مى‏گویى آن چه را که از عذاب به ما وعده مى‏دهى بیاور.
هود: پلیدى و غضب پروردگارتان، شما را فراگرفته است، آیا با من در مورد نامهایى که شما و پدرانتان بر بتها نهاده‏اند، ستیز مى‏کنید؟ در حالى که خداوند هیچ دلیلى درباره آن نازل نکرده است؟ پس شما منتظر (شکست من) باشید و من نیز در انتظار عذاب شما خواهم بود.[12]
------------------------------
[9] شعراء، آیات 136 تا 139.
[10] احقاف، آیه 22.
[11] اقتباس از آیه 54 هود، و آیه 66 اعراف.
[12] اعراف، آیات 65 تا 71.

دسته ها : حضرت هود ع
جمعه پنجم 9 1389 18:41


خداوند در آیه 123 و 124 سوره هود مى‏فرماید: «قوم عاد، رسولان خدا را تکذیب کردند، هنگامى که برادرشان هود - علیه السلام - آنها را به تقوا و دورى از گناه فرا خواند.» آن گاه شیوه دعوت هود - علیه السلام - را چنین بیان مى‏کند:
آیا تقوا را پیشه خود نمى‏کنید؟ به سوى خدا بیایید،
 من براى شما فرستاده امینى هستم، از نافرمانى خدا بپرهیزید و از من اطاعت کنید، من هیچ اجر و پاداشى در برابر این دعوت ازشما نمى‏طلبم، اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است.
آیا شما بر هر مکان بلندى، نشانه‏اى از هوى و هوس مى‏سازید؟
تا خود نمایى و تفاخر کنید، شما قصرها و قلعه‏هاى زیبا بنا مى‏کنید، و آن چنان به این بناها دل بسته‏اید که گویى جاودانه در دنیا خواهید ماند،
 هنگامى که کسى را مجازات مى‏کنید، هم چون جباران کیفر مى‏دهید.
 پرهیزکار شوید، از مخالفان فرمان خدا بپرهیزید، خداوندى که با نعمتهایش شما را یارى نموده و شما را به چهارپایان و نیز پسران نیرومند امداد فرموده، و باغها و چشمه‏ها را در اختیار شما نهاده است، اگر کفران نعمت کنید، من بر شما از عذاب روز بزرگ نگرانم که شما را فرا گیرد.[8]

________________________
[8] شعراء، آیات 123 تا 135.

دسته ها : حضرت هود ع
جمعه پنجم 9 1389 18:37


حضرت هود - علیه السلام - در میان قوم، دعوت خود را چنین آغاز کرد:
«اى قوم من! خدا را پرستش کنید، چرا که هیچ معبودى براى شما جز خداى یکتا نیست، شما در اعتقادى که به بتها دارید در اشتباهید، و نسبت دروغ به خدا مى‏دهید.
اى قوم من! من از شما پاداشى نمى‏خواهم، پاداش من فقط بر کسى است که مرا آفریده است. آیا نمى‏فهمید؟
اى قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوى او بازگردید، تا باران رحمتش را پى در پى بر شما بفرستد، و نیرویى بر نیروى شما بیفزاید، روى از حق نتابید و گناه نکنید.»
قوم هود گفتند: اى هود! تو دلیلى براى ما نیاورده‏اى و ما خدایان خود را به خاطر حرف تو رها نخواهیم کرد، و ما اصلاً به تو ایمان نمى‏آوریم، ما فقط درباره تو مى‏گوییم؛ بعضى از خدایان ما به تو زیان رسانده و عقلت را ربوده‏اند.
هود گفت: من خدا را به گواهى مى‏طلبم، شما نیز گواه باشید که من از آن چه شریک خدا قرار دهید بیزارم.
من در برابر شما هستم، هر چه مى‏خواهید در مورد من نقشه بکشید و مرا تهدید کنید، ولى از دست شما کارى ساخته نیست، من بر «الله» که پروردگار من و شما است توکل کرده‏ام، هیچ جنبنده‏اى نیست، مگر این که او بر آن تسلط داشته باشد، اما سلطه‏اى براساس عدالت چرا که پروردگار من بر راه راست است. من رسالتى را که مأمور بودم به شما رساندم، پس اگر روى بگردانید، پروردگارم گروه دیگرى را جانشین شما مى‏کند، و شما کمترین ضررى به او نمى‏رسانید، پروردگارم حافظ و نگاهبان هر چیز است.[7]
____________________________
[7] سوره هود، آیات 50 تا 56.

دسته ها : حضرت هود ع
جمعه پنجم 9 1389 18:33
X