به نام خدا سلام بیایید روی این ایه اندکی تامل کنیم ایه 216 بقره کتب علیکم الْقِتالَ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی اَنْ تَکْرَهُوا شَیْئَاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی اَنْ تُحِبُّوا شَیْئَاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَالله یَعْلَمُ وَ اَنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ. «216» جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شد؛ در حالى که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا مىداند، و شما نمىدانید Prescribed for you is fighting, though it be hateful to you.Yet it may happen that you will hate a thingwhich is better for you; and it may happen that youwill love a thing which is worse for you; God knows, and you know not من این ایه رو خیلی دوست دارم در واقع این ایه یک پیام زیبا داره اونم رضابودن به قضای الهیه ،که من این خصوصیت خوب رو ندارم ..خدا کنه بحق این ایه به این مقام برسیم .... یک خاطره جالب دارم ....یکی از آرزوهای من این بود یک روزی پزشک بشم ،یعنی پزشکی رو خیلی دوست داشتم یادم میاد روزیکه معلم سال پنجم دبستان بهمون برگه ای داد وگفت :میخواید چیکاره بشید خودم ودوستم نوشتیم "پزشک"نه جالبه نوشتیم پرستار یا ماما ...یک چیزی تو این مایه ها بود .....از سر قضا هیچکدوم هم پزشک نشدیم برحسب علاقه به پزشکی سال دوم دبیرستان رشته تجربی رو انتخاب کردم بعد از یک هفته انتخاب رشته ورفتن سر کلاس یک مشکلی برام پیش آمد نتونستم برم اون رشته وناچار بودم تغییر رشته بدم تا اینکه با اکراه رشته ریاضی رو انتخاب کردم سالها از این ماجرا گذشت ،دیگه قید دکتر شدن رو زده بودم وبا رشته ریاضی انس گرفته بودم ...اما همیشه برام سوال بود خدایا چی شد که نشد؟؟!!! تا اینکه دختر عموم مریض شد ،ویک عمل جراحی داشت وزخمش طوری بود که باید مدام ضد عفونی میشد وهمان قسمت جراحی شده باز بود وبخیه نزده شده بود وهر روز باید پرستار با گاز وبتادین زخم رو ضدعفونی میکرد از قضا من یک روزی رفتم ملاقاتش ..وقتی رسیدم که پرستاره داشت زخم رو ضدعفونی میکرد از من کمک خواست منم حس پرستاریم گل کرد با کمال میل پذیرفتم رفتم برای کمک ،پرستاره کارش رو شروع کرد قرار بود آخر کار من بهش گاز بدم تا بزاره روی زخم ،من وقتی اون داشت ضد عفونی میکرد وقتی اون قسمت زخم رو دیدم از هوش رفتم ودیگه نفهمیدم چی شد پرستار بیچاره هم ازخیر کمک رسانی من گذشت بعد از این ماجرا بود فهمیدم که من اصلا بدرد پزشکی نمیخوردم ...وجواب سوالم رو گرفتم اینکه چرا نشد بشه بشم پزشک ... درسته خداوند خالق ما انسانها به وضع وحال ما آگاهتره وبهتر میدونه صلاح ما چیه ولی ماهمیشه غافلیم ،اگر یک روزی یک چیزی ازش خواستیم نداد ،دادمون درمیاد وشروع میکنیم به شکایت اگر طبق حاکمیت خودش یک چیزی رو ازمون گرفت شکوه نکنیم ،یا اگر حاجتمون نداد ،داد وبیدا نکنیم شاید خیرمون درهمینه خبر نداریم باید راضی باشیم به رضای خدا دبیر معارف سال اول دبیرستانمون یادش بخیر ،واقعا معلم خوبی بود میگفت :یک بنده خدایی همش ذکرش این بود بنظر شما ماباید راضی باشیم به رضای خدا یا خدا راضی باشه به رضای ما ؟؟!!! حتما روی این ایه بیشتر تامل کنید نکته زیاد داره ...... موفق باشید
.
4 - آیاتى که با صراحت تشویق به تهذیب اخلاق مىکند و از رذایل اخلاقى بر حذر مىدارد نیز دلیل محکمى است بر امکان تغییر صفات اخلاقى، مانند «قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکَّیهاوَقَدْ خابَ مَنْ دَسَّیها؛ هر کس نفس خود را تزکیه کند رستگار شده، و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده سازد نومید و محروم گشته است.» (سوره شمس - آیه 9 و 10). تعبیر به «دسّیها» از ماده «دسّ» و «دسیسه» در اصل به معنى آمیختن شىء ناپسندى با چیز دیگر است؛ مثل این که گفته مىشود: «دسّ الحنطة بالتراب؛ گندم را با خاک مخلوط کرده»، این تعبیر نشان مىدهد که طبیعت انسان بر پاکى و تقوا است و آلودگیها و رذائل اخلاقى از خارج بر انسان نفوذ مىکند و هر دو قابل تغییر و تبدیل است. در آیه 34 سوره فصّلت مىخوانیم: «اِدْفَعْ بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ فَاِذاَ الَّذى بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَداوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِیْمٌ؛ بدى را با نیکى دفع کن ناگهان (خواهى دید) همان کسى که میان تو و او دشمن است گویى دوست گرم و صمیمى (و قدیمى تو) است!» این آیه بخوبى نشان مىدهد که عداوت و دشمنیهاى عمیق که در خلق و خوى انسان ریشه دوانده باشد، با محبّت و رفتار شایسته ممکن است تبدیل به دوستیهاى داغ و ریشهدار شود؛ اگر اخلاق، قابل تغییر نبود، این امر امکان نداشت. و از آنجا که «علم» و «جهل» قابل تغییر است، اخلاق هم به تبع آن قابل تغییر مىباشد. 5 - در حدیث دیگرى از پیامبراکرم صلى الله علیه و آله آمده است: «اِنَّ الْعَبْدَ لَیَبْلُغُ بِحُسْنِ خُلْقِهِ عَظیمَ دَرَجاتِ الْاخِرَةِ وَشَرَفَ الْمَنازِلِ وَاِنَّهُ لَضَعیفُ الْعِبادَةِ؛ عبادت ضعیف باشد!»(2) در این حدیث اوّلاً مقایسه حسن اخلاق به عبادت، و ثانیاً ذکر درجات بالاى اخروى که حتماً مربوط به اعمال اختیارى است، و ثالثاً تشویق به تحصیل حسن خلق، همگى نشان مىدهد که اخلاق یک امر اکتسابى است، نه اجبارى و الزامى و خارج از اختیار! (دقّت کنید) این گونه روایات و تعبیرات گویا و پرمعنى در کلمات معصومین علیهم السلام زیاد دیده مىشود(3) و همه آنها نشان مىدهد که صفات اخلاقى قابل تغییر است، و گرنه این تعبیرات و تشویقها لغو و بیهوده بود. 6 - در حدیث دیگرى از رسول خدا صلى الله علیه و آله مىخوانیم که به یکى از یارانش به نام «جریر بن عبداللَّه» فرمود: «اِنَّکَ امْرُءٌ قَدْ اَحْسَنَ اللَّهُ خَلْقَکَ فَاَحْسِنْ خُلْقَکَ؛ خداوند به تو چهره زیبا داده، اخلاق خود را نیز زیبا کن!»(4) کوتاه سخن این که: کتب روایى ما پُر از روایاتى است که همگى دلالت بر امکان تغییر اخلاق آدمى دارد.(5) این بحث را با حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السلام که تشویق به فضائل اخلاقى مىکندپایان مىدهیم، فرمود: «اَلْکَرَمُ حُسْنُ السَّجِیَّةِ وَ اجْتِنابُ الدَّنِیَّةِ؛ __________________________________ (1). غررالحکم، 1280 - 1281. (2). محجّة البیضاء، ج 5، ص 93. (3) مرحوم کلینى در جلد دوم اصول کافى، در باب حسن الخلق(ص 99) هیجده روایت در این زمینهنقلکرده است. (4). سفینة البحار، مادّه خلق. (5). به جلد دوم اصول کافى و روضه کافى، و جلد سوم میزان الحکمة و جلد اوّل سفینة البحار، در ابواب مناسب مراجعه فرمایید. * * *
طرفداران «قابلیّت تغییر» در امور اخلاقى، از دو دلیل فوق چنین پاسخ مىگویند: 1 - ارتباط اخلاق با ساختمان روح و جسم انسان قابل انکار نیست، ولى این ارتباط به اصطلاح در حدّ «مقتضى» است نه «علّت تامّه»، یعنى مىتواند زمینهساز باشد نه این که الزاماً و اجباراً تأثیر قطعى بگذارد، همان گونه که بسیارى از افرادى که از پدران و مادران مبتلا به پارهاى از بیماریها متولّد مىشوند زمینه آلودگى به آن بیماریها را دارند، ولى با این حال مىتوان با پیشگیریهاى مخصوص جلو تأثیر عامل وراثت را گرفت. افراد ضعیف البنیه از نظر جسمانى با استفاده از بهداشت و ورزش، افراد نیرومندى مىشوند و بعکس، افراد قوىّ البنیه بر اثر ترک این دو، ضعیف و ناتوان خواهند شد. افزونبراین، روح و جسم انسان نیز قابلتغییر است تا چه رسد به اخلاق زاییدهازآن! مىدانیم تمام «حیوانات اهلى امروز» یک روز در زمره حیوانات وحشى بودند، انسان آنها را گرفت و رام کرد، و به صورت حیوانات اهلى در آورد؛ بسیارى از گیاهان و درختان میوه نیز چنین بودهاند. جایى که با تربیت بتوان خلق و خوى یک حیوان و ویژگیهاى یک گیاه یا درخت را تغییر داد چگونه نمىتوان اخلاق انسان را به فرض که اخلاق ذاتى باشد تغییر داد؟ هم اکنون نیز بسیارى از حیوانات را براى کارهایى که بر خلاف طبیعت آنها است تربیت مىکنند و آنها این کارها را بخوبى انجام مىدهند. 2 - از آنچه در بالا گفته شد پاسخ استدلال دیگر آنان نیز روشن مىشود زیرا گاه عوامل بیرونى آنقدر تأثیر قوى دارد که ویژگیهاى ذاتى را بکلّى دگرگون مىسازد، و حتّى ویژگیهاى جدید به وراثت به نسلهاى آینده نیز مىرسد همان گونه که در حیوانات اهلى مثال زده شد. تاریخ، انسانهاى بسیارى را نشان مىدهد که بر اثر تربیت بکلّى خلق و خوى خود را تغییر دادند، و به اصطلاح یکصد و هشتاد درجه چرخش کردند، افرادى که یک روز مثلاً در صف دزدان قهّار جاى داشتند به زاهدان و عابدان مشهورى مبدّل گشتند. توجّه به طرز به وجود آمدن یک ملکه اخلاقى به ما این قدرت را مىدهد که راه از آنها براى هدایت و تربیت همه انسانها داشتند، محکمترین دلیل بر امکان تربیت و پرورش فضائل اخلاقى در تمام افراد بشر است. آیاتى مانند: هُوَ الَّذى بَعَثَ فِىالْاُمِّیِینَ رَسُولاً مِنْهُم یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَاِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلالٍ مُبِیْنٍ (سوره جمعه، آیه 2)(1) و آیات مشابه آن بخوبى نشان مىدهد که هدف از مأموریّت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله هدایت و تربیت و تعلیم و تزکیه همه کسانى بود که در «ضَلالٍ مُبِیْنٍ» و گمراهى آشکار بودند. 2 - تمام آیاتى که خطاب به همه انسانها به عنوان «یا بَنىآدَمَ» و «یااَیُّها النَّاسُ» و «یا اَیُّها الْاِنْسانُ»، و «یا عِبادى» مىباشد و مشتمل بر اوامر و نواهى و مسائل مربوط به تهذیب نفوس و کسب فضائل اخلاقى است، بهترین دلیل بر امکان تغییر «اخلاق رذیله» و اصلاح صفات ناپسند است، در غیر این صورت، عمومیّت این خطابها لغو و بیهوده خواهد بود. ممکن است گفته شود: این آیات غالباً مشتمل بر احکام است، و احکام مربوط به جنبههاى عملى است، در حالى که اخلاق ناظر به صفات درونى است. ولى نباید فراموش کرد که «اخلاق» و «عمل» لازم و ملزوم یکدیگر و به منزله علّت و معلولند، و در یکدیگر تأثیر متقابل دارند؛ هر اخلاق خوبى سرچشمه اعمال خوب است، همان گونه که اخلاق رذیله، اعمال زشت را به دنبال دارد؛ و در مقابل، اعمال نیک و بد نیز اگر تکرار شود تدریجاً تبدیل به خلق و خوى خوب و بد مىشود. 3 - اعتقاد به عدم امکان تغییر اخلاق سر از اعتقاد به جبر در مىآورد؛ زیرا مفهومش این است که صاحبان اخلاق بد و خوب قادر به تغییر آن نیستند و چون اعمال آنها بازتاب اخلاق آنها است، پس در انجام کار خوب یا بد مجبورند، و در عین حال مکلّف به انجام خوبیها و ترک بدیها هستند؛ این عین جبر است، و تمام مفاسدى را که مذهب جبر دارد بر آن مترتّب مىشود(2). ادامه دارد....... ____________________________________ (1) . آیه 164 آل عمران نیز همین مضمون را در بردارد. (2). به اصولکافى، جلد 1، ص 155و کشفالمراد،بحثقضا و قدر درباره مفاسد مذهب جبر مراجعهشود.
سرنوشت علم اخلاق و تمام بحثهاى اخلاقى و تربیتى به این مسأله بستگى دارد، زیرا اگر اخلاق قابل تغییر نباشد نه تنها علم اخلاق بیهوده خواهد بود، بلکه تمام برنامههاى تربیتى انبیا و کتابهاى آسمانى لغو خواهد شد؛ تعزیرات و تمام مجازاتهاى بازدارنده نیز بىمعنى خواهد بود. بنابراین، وجود آنهمه برنامههاى اخلاقى و تربیتى در تعالیم انبیاء و کتب آسمانى و نیز وجود برنامههاى تربیتى در تمام جهان بشریّت، و همچنین مجازاتهاى بازدارنده در همه مکاتب جزائى، بهترین دلیل بر این است که قابلیّت تغییر اخلاق، و روشهاى اخلاقى، نه تنها از سوى تمام پیامبران که از سوى همه عقلاى جهان پذیرفته شده است. امّا با این همه، عجیب است که فلاسفه و علماى اخلاق بحثهاى فراوانى درباره این که «آیا اخلاق قابل تغییر است یا نه؟» مطرح کردهاند! بعضى مىگویند: اخلاق قابل تغییر نیست! و آنها که بدگوهرند و طینتى ناپاک دارند عوض نمىشوند، و به فرض که تغییر یابند، سطحى و ناپایدار است و بزودى به حال اوّل باز مىگردند! آنها براى خود دلائلى دارند از جمله این که ساختمان جسم و جان رابطه نزدیکى با اخلاق دارد، و در واقع اخلاق هر کس تابع چگونگى آفرینش روح و جسم اوست، و چون روح و جسم آدمى عوض نمىشود، اخلاق او نیز قابل تغییر نیست. جمعى از شعرا که پیرو این طرز تفکّر بودهاند نیز در اشعار خود بطور گسترده به این مطلب اشاره کردهاند (هر چند ممکن است اشعار آنها را بر نوعى مبالغه در این امر حمل کرد). * * *برسیه دل چه سود خواندن وعظ#نرود میخ آهنین در سنگ#آهنى را که موریانه بخورد#نتوان برد از آن به صیقل زنگ!* * * دلیل دیگرى که براى این امر ذکر کردهاند این است که دگرگون شدن اخلاق به واسطه عوامل خارجى، از قبیل تأدیب و نصیحت و اندرز است، و هنگامى که این عوامل زایل گردد، انسان به اخلاق اصلى خود باز خواهد گشت، درست مانند سردى آب که به وسیله عوامل حرارتزا از بین مىرود و هنگامى که آن عوامل از بین برود، حرارت را پس داده، به حال اوّل باز مىگردد! این طرز فکر و این گونه استدلالات همه مایه تأسّف و سبب انحطاط جوامع بشرى است! ادامه دارد........
این سه حکم به احتمال نزدیک به یقین درسال اول هجرت تشریع شده اند صدوق در خصال، باب ثلاثه، حدیث 267 از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند
که در رابطه بابراءبن معرور انصاری سه حکم تشریع ورسمیت یافت:
اول آن که مردم پس از قضاء حاجت، خود را با سنگها پاک می کردند. براءبن معرور کدو خورد و شکمش نرم شد لذا با آب تطهیر کرد، خداوند فرمود: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین [1]
بدان جهت تطهیر با آب سنت و شریعت گردید [2] .
و چون وفات او رسید در آن وقت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان به طرف بیت المقدس نماز می خواندند ولی براء وصیت کرد که او را روبه طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله (که در مکه بود) و روبه قبله دفن کنند، شریعت وسنت نیز چنین شد و او وصیت کرد به ثلث مالش، در این رابطه قرآن نازل شد وسنت جاری گردید
. این حدیث در کافی، ج 3، ص 254، حدیث 16 باب جنائز و در ج 7، ص 19، باب ماللانسان ان یوص به و در تهذیب، ج 9، ص 192، باب الوصیة بالثلث نقل شده است.
چنان که در تشریع نماز میت گذشت: براءبن معرور رحمه الله یکی از هفتاد نفری بود که در بیعت عقبه حاضر شده و با رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت کرده و از وی خواستند تا به مدینه هجرت فرماید و او یک ماه به هجرت مانده در مدینه از دنیا رفت و حضرت بر قبر او نماز میت خواند.
بنابراین حکم تطهیر محل غایط با آب که تشریع شد در سال اول هجرت بوده و نیز وجوب دفن میت روبه قبله در رابطه با نقل قول در ردیف احکام اسلامی قرار گرفت و نیز اینکه انسان فقط می تواند ثلث مال خویش را برای بعد از خود وصیت نماید و زیاد از ثلث جایز نیست مگر آن که وراث رضایت دهند این هر سه از احکام سال اول هجرت می باشند.
____________
1. سوره بقره ایه 222
2. خصال صدوقج1ص195
برگرفته از کتاب از هجرت تا رحلت