معرفی وبلاگ
به نام خدا سلام به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ قصد دارد بامدد گرفتن از کلام قرآن وعترت راه رستگاری را بیابد اگر طالب رستگاری هستید پس به این دو گوهر گرانبها که پیامبر ص برای تمامی مسلمین جهان به ارث گذاشته جنگ بزنید، در قرآن کریم رستگاران را کسانی معرفی میکند که به قران پناه میبرند وبه غیب ایمان دارند ونماز بپا میدارند وزکات میدهند وانفاق میکنند وبه آنچه نازل شده بر پیامبر رحمت محمد مصطفی ص وپیامبران پیشین ایمان دارند .امیدوارم از بازدید این وبلاگ استفاده لازم را برده باشید التماس دعا. بسم الله الرحمن الرحيم 1. الم 2. تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ 3. هُدًي وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ 4. الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ 5. أُوْلَئِكَ عَلَي هُدًي مِنْ رَبهمْ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ سوره لقمان
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 209700
تعداد نوشته ها : 105
تعداد نظرات : 39
Rss
طراح قالب
محمدرضا عابدي

 

این سه حکم به احتمال نزدیک به یقین درسال اول هجرت تشریع شده اند صدوق در خصال، باب ثلاثه،

حدیث 267 از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند

که در رابطه بابراءبن معرور انصاری سه حکم تشریع ورسمیت یافت:

 

اول آن که مردم پس از قضاء حاجت، خود را با سنگها پاک می کردند. براءبن معرور کدو خورد و شکمش ‍ نرم شد لذا با آب تطهیر کرد، خداوند فرمود: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین [1]

بدان جهت تطهیر با آب سنت و شریعت گردید [2] .

و چون وفات او رسید در آن وقت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان به طرف بیت المقدس نماز می خواندند ولی براء وصیت کرد که او را روبه طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله (که در مکه بود) و روبه قبله دفن کنند، شریعت وسنت نیز چنین شد و او وصیت کرد به ثلث مالش، در این رابطه قرآن نازل شد وسنت جاری گردید

. این حدیث در کافی، ج 3، ص 254، حدیث 16 باب جنائز و در ج 7، ص 19، باب ماللانسان ان یوص به و در تهذیب، ج 9، ص 192، باب الوصیة بالثلث نقل شده است.

چنان که در تشریع نماز میت گذشت: براءبن معرور رحمه الله یکی از هفتاد نفری بود که در بیعت عقبه حاضر شده و با رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت کرده و از وی خواستند تا به مدینه هجرت فرماید و او یک ماه به هجرت مانده در مدینه از دنیا رفت و حضرت بر قبر او نماز میت خواند.

بنابراین حکم تطهیر محل غایط با آب که تشریع شد در سال اول هجرت بوده و نیز وجوب دفن میت روبه قبله در رابطه با نقل قول در ردیف احکام اسلامی قرار گرفت و نیز اینکه انسان فقط می تواند ثلث مال خویش را برای بعد از خود وصیت نماید و زیاد از ثلث جایز نیست مگر آن که وراث رضایت دهند این هر سه از احکام سال اول هجرت می باشند.

____________

1. سوره بقره ایه 222

2. خصال صدوقج1ص195

 

برگرفته از کتاب از هجرت تا رحلت

 

جمعه بیست و ششم 6 1389 20:18

 

در آیات مورد بحث دیدیم که قرآن مجید کراراً تعلیم کتاب و حکمت را در کنار تزکیه

و پاکسازى اخلاقى قرار مىدهد؛ گاه «تزکیه» را بر «تعلیم» مقدّم مىدارد، و گاه «تعلیم» را بر

«تزکیه»؛ و این نشان مىدهد که میان این دو رابطه عمیقى است.

 

یعنى هنگامى که انسان از خوبى و بدى اعمال و صفات اخلاقى آگاه گردد و آثار و

پیامدهاى هر یک از صفات «فضیلت» و «رذیلت» را بداند، بىشک در تربیت و پرورش

او مؤثّر است؛ بطورى که مىتوان گفت بسیارى از زشتیهاى عمل و اخلاق، از ناآگاهیها

سرچشمه مىگیرد. به همین دلیل، اگر علم و آگاهى جاى جهل و نادانى را بگیرد، و به

 

تعبیر دیگر، سطح فرهنگ بالا برود، بسیارى از زشتیها جاى خود را به زیبائیها، و بسیارى

از مفاسد اخلاقى جاى خود را به محاسن اخلاقى مىدهد؛ ولى باید توجّه داشت این

مسأله کلّیّت ندارد.

 

و متأسفانه گاه در این مسأله مبالغه شده، گروهى راه افراط را پیش گرفته، و گروهى راه

تفریط را.

 

گروهى به پیروى از گفتار معروف سقراط، فیلسوف یونانى، که معتقد بود علم و

حکمت سرچشمه اخلاق حمیده است، و رذائل اخلاقى معلول جهل و نادانى است،

عقیده دارند که تنها راه براى مبارزه با رذائل اخلاقى و پیدایش فضائل اخلاقى گسترش

علم و دانش و بالا بردن سطح افکار جامعه است، و به این ترتیب «فضیلت» مساوى با

«معرفت» مىشود.

 

آنها مىگویند هیچ کس آگاهانه به دنبال بدى و شرّ نمىرود، و اگر خوبى را تشخیص

دهد آن را رها نمىسازد، پس وظیفه ما آن است که هم براى خود و هم دیگران کسب

آگاهى کنیم، و نتایج خیر و شرّ، و بد و نیکو را بدانیم، تا جوانههاى فضائل اخلاقى بر

شاخسار وجود ما ظاهر شود!

 

در مقابل شاید کسانى هستند که مایلند رابطه این دو را بکلّى نفى کنند، و بگویند که

دانش و هوشیارى در افراد آلوده، سبب مىشود که جنایات را هوشیارانهتر انجام دهند،

و طبق مثل معروف: «دزدانى که با چراغ مىآیند، کالاهاى گزیدهتر مىبرند!»

 

ولى انصاف این است که رابطه علم و اخلاق را نه مىتوان بکلّى انکار کرد و نه

مىتوان بطور کامل، اخلاق را معلول علم دانست.

 

شاهد این سخن تجارب زندهاى است که از جامعه کسب کردهایم؛ افراد آلودهاى

بودند که وقتى آنها را به حسن و قبح اعمالشان آگاه کردهایم، و به نتایج سوء اعمال و

افعال بد آشنا شدهاند، دست از کار خود برداشته، و گرایش به خوبیها پیدا کردهاند، حتّى

در خودمان نیز این تجربه را داشتهایم.

 

در مقابل افرادى را مىشناسیم که آگاهى کافى به نیک و بد اعمال و نتایج و آثار آن

دارند ولى همچنان به بدى ادامه مىدهند، و اخلاق سوء بر وجود آنها حاکم است.

 

اینها همه به خاطر آن است که انسان موجودى است دو بعدى، یک بُعد وجود او را

علم و ادراک و آگاهى تشکیل مىدهد، و یک بُعد وجود او را امیال و غرائز و شهوات؛ به

همین دلیل، گاه با میل و اختیار خود بُعد اوّل را ترجیح مىدهد و گاه دوم را.

 

از اینجا روشن مىشود، آنها که یکى از دو قول بالا را پذیرفتهاند انسان را یک بُعدى

فرض کرده، و توجّه به بُعد دیگر وجود انسان نداشتهاند.

 

از آیات دیگر قرآن نیز بخوبى مىتوان آنچه را که گفتیم استفاده کرد.

 

قرآن مجید در چندین آیه به رابطهاى میان جهل و اعمال سوء اشاره کرده است؛

مثلاً، مىفرماید: «اَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَاَصْلَحَ فَاِنَّهُ غَفُورٌ

رَحیمٌ؛ هر کس از شما کار بدى از روى نادانى انجام دهد، سپس توبه و اصلاح و جبران نماید،

خداوند آمرزنده و مهربان است.» (سوره انعام، آیه 54)

 

شبیه همین معنى در سوره نساء، آیه 17 و سوره نحل، آیه 119 نیز آمده است.

 

بدیهى است منظور در اینجا جهل مطلق نیست که با توبه سازگار نباشد بلکه مرتبهاى

از مراتب جهل است که اگر بر طرف گردد انسان به راه حقّ روى مىآورد.

 

در جلد اوّل از دوره اوّل پیام قرآن در آنجا که بحث درباره معرفت و شناخت آمده،

آیات بسیارى نقل کردهایم که از آنها استفاده مىشد، جهل سرچشمه کفر است، جهل

سرچشمه اشاعه فساد، تعصّب و لجاجت، بهانه جویى، تقلید کورکورانه، اختلاف و

پراکندگى، سوءظن و بدبینى، جسارت و بىادبى و در یک جمله جهل مایه دگرگون

شدن بسیارى از ارزشها است!(1)

 

از سوى دیگر، در بعضى از آیات صریحاً مىگوید: «کسانى هستند که با علم و

آگاهى، راه غلط را مىپیمایند؛ مثلاً، درباره آل فرعون مىفرماید: «وَجَحَدُوا بِها

وَاسْتَیْقَنَتْها اَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً؛ آنها آیات ما را از روى ظلم و سرکشى انکار کردند در حالى

که در دل به آن یقین داشتند.» (سوره نمل، آیه 14)

 

و درباره گروهى از اهل کتاب مىفرماید: «وَیَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَهُمْ یَعْلَمُونَ؛(1). پیام قرآن، دوره اوّل، جلد 1، ص 86 تا 98.

 

آنها بر خدا دروغ مىبندند در حالى که مىدانند.» (سوره آل عمران، آیه 75).

 

شبیه همین معنى در چند آیه بعد از آن نیز آمده است (سوره آل عمران، آیه 78).

 

علم و آگاهى در این آیه ممکن است اشاره به آگاهى بر موضوع دروغ باشد، ولى باز

هم شاهد مدّعاى ما است، چرا که حکم عقل و شرع درباره دروغ و زشتى آن، چیزى

نیست که بر کسى مکتوم باشد.

 

تجربیّات روزمرّه نیز این واقعیّت را نشان مىدهد که آگاهى بر زیانهاى اخلاق رذیله

در بسیارى از موارد مىتواند باز دارنده باشد، و در عین حال موارد زیادى هم دیده

مىشود که افراد آگاه، دست به اعمال سوء زده، و اخلاق رذیله را براى خود ترجیح

مىدهند. و به این ترتیب، مکتب واسطه در اینجا با واقعیّتها منطبقتر است. (دقّت کنید)

 

دسته ها : اخلاق در قرآن
سه شنبه بیست و سوم 6 1389 22:42

 

امّا در مورد رابطه «اخلاق» و «عرفان» و اخلاق و «سیر و سلوک الى اللّه» نیز مىتوان

گفت: «عرفان» بیشتر به معارف الهى مىنگرد، آن هم نه از طریق علم و استدلال، بلکه از

طریق شهود باطنى و درونى، یعنى قلب انسان آنچنان نورانى و صاف گردد و دیده حقیقت

بین او گشوده شود و حجابها بر طرف گردد که با چشم دل ذات پاک خدا و اسماء و

صفات او را ببیند و به او عشق ورزد.

 

بدیهى است علم اخلاق چون مىتواند به برطرف شدن رذائل اخلاقى که حجابهایى

است در برابر چشم دل، کمک کند؛ یکى از پایههاى عرفان الهى و مقدّمات آن خواهد

بود.

و امّا «سیر و سلوک الى اللّه» که هدف نهایى آن، رسیدن به «معرفة اللّه» و قرب جوار او

است، آن هم در حقیقت مجموعهاى از «عرفان» و «اخلاق» است. سیر و سلوک درونى،

نوعى عرفان است که انسان را روز به روز به ذات پاک او نزدیکتر مىکند، حجابها را کنار

مىزند، و راه را براى وصول به حق هموار مىسازد؛ و سیر و سلوک برونى همان اخلاق

است، منتها اخلاقى که هدفش را تهذیب نفوس تشکیل مىدهد نه فقط بهتر زیستن از

نظر مادّى.

 

* * *

دسته ها : اخلاق در قرآن
سه شنبه بیست و سوم 6 1389 22:39

2 - رابطه اخلاق و فلسفه

 

فلسفه در یک مفهوم کلّى به معنى آگاهى بر تمام جهان هستى است به مقدار توان

انسانى؛ و به همین دلیل، تمام علوم مىتواند در این مفهوم کلّى و جامع داخل باشد؛ و

روى همین جهت، در اعصار گذشته که علوم محدود و معدود بود، علم فلسفه از همه

آنها بحث مىکرد، و فیلسوف کسى بود که در رشتههاى مختلف علمى آگاهى داشت.

در آن روزها فلسفه را به دو شاخه تقسیم مىکردند:

 

الف - امورى که از قدرت و اختیار انسان بیرون است که شامل تمام جهان هستى بجز

افعال انسان، مىشود.

 

ب - امورى که در اختیار انسان و تحت قدرت او قرار دارد؛ یعنى، افعال انسان.

 

بخش اوّل را حکمت نظرى مىنامیدند،و آن را به سه شاخه تقسیم مىکردند.

 

1 - فلسفه اولى یا حکمت الهى که درباره احکام کلّى وجود و موجود و مبدأ و معاد

صحبت مىکرد.

2 - طبیعیّات که آن هم رشتههاى فراوانى داشت.

 

3 - ریاضیّات که آن هم شاخههاى متعدّدى را در بر مىگرفت.

امّا قسمتى که مربوط به افعال انسان است، آن را حکمت عملى مىدانستند و آن نیز به

سه شاخه تقسیم مىشد.

 

1 - اخلاق و افعالى که مایه سعادت یا بدبختى انسان مىشود و همچنین ریشههاى آن

در درون نفس آدمى.

 

2 - تدبیر منزل است که مربوط است به اداره امور خانوادگى و آنچه تحت این عنوان

مىگنجد.

 

3 - سیاست و تدبیر مُدُن که درباره روشهاى اداره جوامع بشرى سخن مىگوید.

 

و به این ترتیب آنها به اخلاق شکل فردى داده، آن را در برابر «تدبیر منزل» و

«سیاست مُدن» قرار مىدادند.

 

بنابراین «علم اخلاق» شاخهاى از «فلسفه عملى» یا «حکمت عملى» است.

 

ولى امروز که علوم شاخههاى بسیار فراوانى پیدا کرده و به همین دلیل از هم جدا شده

است، فلسفه و حکمت غالباً به همان معنى حکمت نظرى و آن هم شاخه اوّل آن، یعنى

امور کلّى مربوط به جهان هستى، و همچنین مبدأ و معاد اطلاق مىشود. (دقّت کنید)

 

در این که حکمت نظرى با ارزشتر است یا حکمت عملى، در میان فلاسفه گفتگو است،

گروهى اوّلى را با ارزشتر مىدانستند و گروهى دومى را، و اگر ما از زاویههاى مختلف

نگاه کنیم حرف هر دو گروه صحیح است که فعلاً جاى بحث آن نیست.

 

درباره رابطه «فلسفه» و «اخلاق» باز هم به مناسبتهاى دیگر به خواست خدا سخن

خواهیم گفت.

 

* * *

دسته ها : اخلاق در قرآن
سه شنبه بیست و سوم 6 1389 22:35

در این جا لازم است قبل از هر چیز به سراغ تعریف اخلاق برویم؛ «اخلاق» جمع‏
«خُلْق» (بر وزن قُفل) و «خُلُق». (بر وزن افق) مى‏باشد، به گفته «راغب» در کتاب‏
«مفردات»، این دو واژه در اصل به یک ریشه باز مى‏گردد، خَلْق به معنى هیئت و شکل و
صورتى است که انسان با چشم مى‏بیند و خُلْق به معنى قوا و سجایا و صفات درونى است‏
که با چشم دل دیده مى‏شود.

بنابراین مى‏توان گفت: «اخلاق مجموعه صفات روحى و باطنى انسان است» و به گفته‏
بعضى از دانشمندان، گاه به بعضى از اعمال و رفتارى که از خلقیات درونى انسان ناشى‏
مى‏شود، نیز اخلاق گفته مى‏شود (اوّلى اخلاق صفاتى است و دومى اخلاق رفتارى).

«اخلاق» را از طریق آثارش نیز مى‏توان تعریف کرد، و آن این که «گاه فعلى که از
انسان سر مى‏زند، شکل مستمرّى ندارد؛ ولى هنگامى که کارى بطور مستمر از کسى سر
مى‏زند (مانند امساک در بذل و بخشش و کمک به دیگران) دلیل به این است که یک‏
ریشه درونى و باطنى در اعماق جان و روح او دارد، آن ریشه را خلق و اخلاق مى‏نامند.

اینجاست که «ابن مِسکَوَیه» در کتاب «تَهْذیبُ الْاَخْلاقِ وَتَطْهیرُ الْاَعْراقِ»، مى‏گوید:
«خُلق همان حالت نفسانى است که انسان را به انجام کارهایى دعوت مى‏کند بى آن که نیاز
به تفکّر و اندیشه داشته باشد.»(1)

همین معنى را مرحوم فیض کاشانى در کتاب «حقایق» آورده است، آنجا که مى‏گوید:
«بدان که خوى عبارت است از هیئتى استوار با نفس که افعال به آسانى و بدون نیاز به فکر
و اندیشه از آن صادر مى‏شود.»(2)


و به همین دلیل اخلاق را به دو بخش تقسیم مى‏کنند: «ملکاتى که سرچشمه‏
پدید آمدن کارهاى نیکو است و اخلاق خوب و ملکات فضیله نامیده مى‏شود،
 و آنها که‏ منشاَ اعمال بد است و به آن اخلاق بد و ملکات رذیله مى‏گویند.
و نیز از همین جا مى‏توان علم اخلاق را چنین تعریف کرد: «اخلاق علمى است که از
ملکات و صفات خوب و بد و ریشه‏ها و آثار آن سخن مى‏گوید» و به تعبیر دیگر،
«سرچشمه‏هاى اکتساب این صفات نیک و راه مبارزه با صفات بد و آثار هر یک را در
فرد و جامعه مورد بررسى قرار مى‏دهد».
البتّه همانطور که گفته شد، گاه به آثار عملى و افعال ناشى از این صفات نیز واژه‏
«اخلاق» اطلاق مى‏شود؛ مثلاً، اگر کسى پیوسته آثار خشم و عصبانیّت نشان مى‏دهد به او
مى‏گویند: این اخلاق بدى است، و بعکس هنگامى که بذل و بخشش مى‏کند مى‏گوینداین اخلاق خوبى است که فلان کس دارد؛ در واقع این دو، علّت و معلول یکدیگرند که‏
نام یکى بر دیگرى اطلاق مى‏شود.

* *

(1). تنبیه الخواطر، صفحه 362.
(2). سوره قلم، آیه 4.

 

دسته ها : اخلاق در قرآن
سه شنبه بیست و سوم 6 1389 22:29
X