به نام خدا
سلام
چند شب پيش داشتم سوره بقره رومرور ميكردم تا اينكه رسيدم به ايه 195سوره بقره
در راه خدا انفاق كنيد وخود را به دست خود به هلاكت نيفكنيد ونيكي كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست دارد .
ناخود اگاه يك سوالي ذهنم رو مشغول كرد
درمورد انفاق حضرت زهرا س در شب عروسي يا ان داستان كه سه شب پشت سرهم يك فقير در خانه حضرت رو ميزنند وحضرت سهميه نان خود را انفاق ميكنند ايا اين عمل خلاف ايه نيست ؟؟؟؟
به همين خاطر به دنبال پاسخ سوالم بودم تا با اين روايت رسيدم ............
______________________________________________
پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم در عروسي زهرا عليهاالسلام يك دست پيراهن نو به زهرا داده بود تا در شب عروسي بپوشد، هنگامي كه فاطمه به خانهي زفاف رفت، بر سجادهي عبادت خود نشسته بود و با خدا مناجات ميكرد، ناگاه مستمندي به در خانهي فاطمه آمد و با صداي بلند گفت: «از در خانهي نبوت يك پيراهن كهنه ميخواهم».
فاطمه عليهاالسلام در آن وقت دو پيراهن داشت، يكي كهنه و ديگري نو، خواست پيراهن كهنه را طبق تقاضاي فقير، به او بدهد، ناگاه به ياد اين آيه (92 آلعمران) افتاد كه ميفرمايد: «هرگز به حقيقت نيكوكاري نميرسيد مگر آنچه را دوست داريد انفاق كنيد».
حضرت زهرا عليهاالسلام كه ميدانست پيراهن نو را بيشتر دوست دارد، به اين آيه عمل كرد و پيراهن نو را به فقير داد.
فرداي آن شب هنگامي كه پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم پيراهن كهنه را در تن او ديد. پرسيد: «چرا پيراهن نو را نپوشيدهاي؟ حضرت زهرا عليهاالسلام عرض كرد: آن را به فقير دادم.
پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: «اگر پيراهن نو را براي شوهرت ميپوشيدي بهتر و مناسبتر بود».
فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: اين روش را از شما آموختهام، در آن هنگام كه مادرم خديجه همسر شما گرديد، همهي اموال خود را در راه شما به تهيدستان بخشيد، كار به جايي رسيد كه فقيري به در خانهي شما آمد و تقاضاي لباس كرد، در خانه لباسي وجود نداشت، شما پيراهن خود را از تن بيرون آورده و به او دادي، از اين رو اين آيه (29/ اسراء) نازل شد: «و بيش از حد دستت را مگشا تا مورد سرزنش قرار گيري و از كرا فروماني».
پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و سلم تحت تأثير محبتها و خلوص دخترش زهرا عليهاالسلام قرار گرفت قطرههاي اشك از چشمانش سرازير شد، فاطمه عليهاالسلام را به نشانهي محبت به سينهاش چسبانيد.
رياحين الشريعه ج 1 ص102و105
________________________________
يك سري به تفسير الميزان زدم متوجه شدم منظور از انفاق در ايه 195 بقره انفاق در حال جنگ است
منظور اين است :نهي ازتمامي رفتار هاي افراطي وتفريطي است ويكي از مصاديق ان بخل ورزيدن از انفاق مال درهنگام جنگ است كه اين بخل ورزيدن باعث بطلان نيرو واز بين رفتن قدرت است وباعث غلبه دشمن برانان ميشود.....
ودر تفسير ايه 29 سوره اسرا به اين نتيجه رسيدم كه معني كلمه مسحورا از ماده حسر است به معني انقطاع يا عريان شدن است ودر اين ايه بدين معناست كه دست خويش را به اخر مگشاي وبيش از حد دست ودلباز نباش زيرا ممكن است روزي زانوي غم بغل كرده ودستت از همه جا بريده شود وديگر نتواني در اجتماع ظاهر شده وبا مردم معاشرت كنيد.
پس به اين نتيجه ميرسيم انفاق حضرت زهرا س انفاقي نبوده كه باعث بوجود امدن پشيماني يا بيچارگي شود واين بزرگواران انقدر كريم بودند كه حاضر بودند از خوشي خود بگذرند تا ديگران شاد باشند اميدوارم ماهم پيرو قرآن وعترت باشيم وبموقع وبه اندازه انفاق كنيم .
شاد وسربلند باشيد درپناه قران وعترت
به نام خدا
سلام
اين لينك رو ببينيد
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=17257&threadID=298080&forumID=455
رباخيلي بداست نكبت آوراست فقر آوراست بركت زندگي را ميبرد ثروتيكه با ربا بدست ميايد آرامش نمي آورد مال ربوي باطل شدنيست ربا خوار از رحمت خدا بدوراست ربا خوار، ناسپاس وگنهكاراست
سوره بقره ايه 276
خداوند، هيچ انسانِ ناسپاسِ گنهكارى را دوست نمىدارد.
نه ربا بدهيد نه ربا بگيريد
پس نه ناسپاسي كنيد ونه ربا خواري زيرا:
وَالله لايُحِبُّ كُلَّ كَفّارٍ اَثيمٍ.
سفر زيارتي رفتي ؟سياحتي چطور؟
به نام خدا
سلام
سال 89هم كم كم داره تمام ميشه ،شماره معكوس شروع شده
سال 89رو چگونه گذرانديد؟چه چيزهايي كسب كرديد؟
1.ازدواج كرديد؟
2.صاحب خانه شديد؟
3.صاحب فرزند شديد؟
4.ماشين خريديد؟
5.دانشگاه قبول شديد؟
6.كار پيدا كرديد؟
7.اخلاقتون بهتره شده؟يا نه بدتر شده؟
8.به كدام ارزوي قشنگتون رسيديد؟
9.كدوم عادت بد رو ترك كرديد؟
10.با گذشتر شديد؟يا نه هنوز مثل سابقيد ؟
11.دوستان قديميتون رو پيدا كرديد؟
12.با كسي قهر بودي راستشو بگو آشتي كردي؟هنوز قهري؟؟وقت هستااا تا سال تمام نشده اقدام كن!
13.ترك تحصيل كردي ؟اخه چرا؟
14.نامزديتون بهم خورده ؟يا قراره عيد جشن بپا كنيد؟
15.سربازي ميريد؟تمام شديد؟؟هنوز تمام نشديد؟؟فرار كردي؟؟
16.صله رحم رو ترك كردي ؟يا نه هنوز برقراره؟
17.با همسرت قهري ؟اشتي كردي؟
18.معتاد بودي ترك كردي؟
19.صبورتر شدي؟
20.سفر زيارتي رفتي ؟سياحتي چطور؟
بقيه رو شما بگيد چيكار كرديد....به خودتون تو اين سال نمره چند ميديد؟؟
موفق باشيد
به نام خدا
سلام
سوء ظن به عزادار حسینى (ع )
سید بزرگوار عالم ربانى مرحوم سید محمود عطاران رضوان اللّه تعالى علیه فرمود:
سالى در ایام عاشورا جزء دسته سینه زنان محله سردزک بودم . جوانى زیبا در اثناء زنجیر زدن بزنان نگاه مى کرد من طاقت نیاورده و غیرت کردم و او را سیلى زدم و از صف خارجش کردم .
چند دقیقه بعد دستم درد گرفت و تدریجا شدت کرد تا اینکه به ناچار به دکتر مراجعه کردم . دکتر گفت :اثر درد و جهت آن را نفهمیدم ولى روغنى است که دردش را ساکت مى کند.
روغن را به کار بردم نفعى نبخشید بلکه دیدم هر لحظه دردش شدیدتر و ورمش و آماسش بیشتر مى شود.
به خانه آمدم و فریاد مى زدم ، شب خواب نرفتم ، آخر شب لحظه اى خوابم برد. حضرت شاهچراغ (ع ) را دیدم ، فرمود: باید آن جوان را راضى کنى .
چون بخود آمدم دانستم سبب درد چیست . رفتم جوان را پیدا کردم و معذرت خواستم و بالاخره راضیش کردم در همان لحظه درد ساکت و ورمها تمام شد و معلوم شد که من خطا کرده بودم و سوء ظن بوده است و به عزادار حضرت سیدالشهداء (ع ) توهین کرده بودم .کرامات الحسینیه مولف علی میر خلف زاده
_________________
شما جزکدوم دسته اید؟
دستهای زنجیر زن ؟؟
یا جز تماشا کنندگان ؟؟
همه ما انسانها باید مراقب اعمالمان باشیم سو ظن به دیگران بزرگترین گناهه ودر قران مارو نهی از این عمل کرده اند،،، بسیاری از ظنهای ما گناهه
ودر این ایام عزاداری سالار شهیدان اقا ابا عبدا الله الحسین ع همگی شاهد دسته های زنجیر زن هستیم
خانمیکه به این عزاداری میرید مراقب باشید به دیگران تهمت نزنید ...چه بسا ان جوان زنجیر زن به اشتباه یا نه به قصد بد نگاهی کرد
نگو منظور داشت وبد برداشت نکن زیاد خوش بین هم نباش بلکه خودت حجاب رو رعایت کن .....ممکنه ان جوان به دست اقا اباعبدالله ع اصلاح بشه واگرهم نیت بدی داشته ترک کنه اما ما همچنان گناهکار بمونیم .
اگر میبینی جوانی با تیپ خفن داره زنجیر میزنه ..نگو شما کجا واین هئیت کجا؟
.........
وای جوانیکه جز دسته زنجیر زنی مراقب نگاهت باش ،میبینی خانمها جمعند چشمت رو درحجاب قرار بده نزار بهت گمان بد ببرند
جز هر قشری از جامعه هستی باش اما وقتی زنجیر عزاداری امام حسین ع برداشتی مراقب رفتارت باش چون بهت میگن حسینی ....پس هر کاری نکن
نزار اجرت ضایع بشه !
خدایا !همه مارا از بیماری شک بیجا وظن بد درباره دیگران درپناه خودت امان ده ورحمتت را شامل حالمان بگردان !
آمین یا رب العالمین
اى که از دوست تمناى نگاهى دارى
بهر اثبات ارادت چه گواهى دارى
بایدت واله چو یعقوب شدن در شب و روز
گر چه او یوسف گم گشته به چاهى دارى
از برون اشک و درون سوز نهانى باید
گر که از درگه او خواهش جاهى دارى
تا که هستى به گدائى در دربار حسین (ع )
عزت و فخر به هر مهتر و شاهى دارى
نام تو ثبت به دیباچه عشاق شود
گر که مهرش بدل خود پر کاهى دارى
اى که در راه حسین (ع ) استى و اولاد حسین (ع )
خوش به فرداى دگر پشت و پناهى دارى
اشک امروز بود توشه ره فردایت
گر به دیوان عمل جرم و گناهى دارى
اجر پیوسته تو نزد حسین بن على (ع ) است
تا که در ماتم او اشکى و آهى دارى
کربلا آرزوى ماست حسین (ع ) جان مددى
چه بسى منتظر چشم براهى دارى
خاک راه تو بود حامد و زر مى گردد
گر که بر خاک ره خویش نگاهى دارى
روزى رسول خدا - علیه السلام - نشسته بود، عزرائیل به زیارت آن حضرت آمد پیامبر - صلّى الله علیه و آله - از او پرسید:
«اى برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستى، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت براى کسى رحم آمد؟»
عزرائیل گفت: در این مدت دلم براى دو نفر سوخت:
1. روزى دریا طوفانى شد و امواج سهمگین دریا یک کشتى را در هم شکست، همه سرنشینان کشتى غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتى شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیرهاى افکند،
در این میان فرزند پسرى از او متولد شد، من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم، دلم به حال آن پسر سوخت.
2. هنگامى که شدّاد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بىنظیر خود پرداخت، و همه توان و امکانات ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد، و خروارها طلا و گوهرهاى دیگر براى ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شد[2]
وقتى که خواست از آن دیدار کند، همین که خواست از اسب پیاده شود و پاى راست از رکاب بر زمین نهاد، هنوز پاى چپش بر رکاب بود که فرمان از سوى خدا آمد که جان او را قبض کنم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت از این رو که او عمرى را به امید دیدار بهشتى که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نیفتاده بود، اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر - صلّى الله علیه و آله - رسید و گفت: «اى محمد! خدایت سلام مىرساند و مىفرماید: به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شدّاد بن عاد بود، او را از دریاى بیکران به لطف خود گرفتیم، بىمادر تربیت کردیم و به پادشاهى رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد، و خودبینى و تکبر نمود، و پرچم مخالفت با ما برافراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به کافران مهلت مىدهیم ولى آنها را رها نمىکنیم، چنان که در قرآن مىفرماید:
«إِنَّما نُمْلِى لَهُمْ لِیزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ؛ ما به آنها مهلت مىدهیم تنها براى این که بر گناهان خود بیفزایند، و براى آنها عذاب خوار کنندهاى آماده شده است.»[3]
------------------------------
[2] اوصاف این بهشت بسیار پر زرق و برق در شهر اِرَم، در کتاب مجمع البیان، ج 10، ص 486 و 487 آمده است.
[3] آل عمران، آیه 178
منبع: جوامع الحکایات / محمد عوفى