معرفی وبلاگ
به نام خدا سلام به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ قصد دارد بامدد گرفتن از کلام قرآن وعترت راه رستگاری را بیابد اگر طالب رستگاری هستید پس به این دو گوهر گرانبها که پیامبر ص برای تمامی مسلمین جهان به ارث گذاشته جنگ بزنید، در قرآن کریم رستگاران را کسانی معرفی میکند که به قران پناه میبرند وبه غیب ایمان دارند ونماز بپا میدارند وزکات میدهند وانفاق میکنند وبه آنچه نازل شده بر پیامبر رحمت محمد مصطفی ص وپیامبران پیشین ایمان دارند .امیدوارم از بازدید این وبلاگ استفاده لازم را برده باشید التماس دعا. بسم الله الرحمن الرحيم 1. الم 2. تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ 3. هُدًي وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ 4. الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ 5. أُوْلَئِكَ عَلَي هُدًي مِنْ رَبهمْ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ سوره لقمان
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 218084
تعداد نوشته ها : 105
تعداد نظرات : 39
Rss
طراح قالب
محمدرضا عابدي


ادریس - علیه السلام - تنها به عبادت و اندرز مردم اکتفا نمى‏کرد، بلکه به جامعه توجه داشت که اگر ظلمى به کسى شود، از مظلوم دفاع کند و در برابر ظالم، ایستادگى نماید. به عنوان نمونه به داستان زیر توجه نمایید:
در عصر او پادشاه ستمگرى حکومت مى‏کرد، ادریس و پیروانش از اطاعت شاه سر باز زدند و مخالفت خود را با طاغوت، آشکار ساختند، از این رو آنها را از طرف دستگاه آن شاه جبار، به عنوان «رافَضى» (یعنى ترک کننده اطاعت شاه) خواندند.
روزى شاه با نگهبانان خود در بیابان، به سیر و سیاحت و شکار مشغول بود که به زمین مزروعى بسیار خرم و شادابى رسید، پرسید: «این زمین به چه کسى تعلق دارد؟»
اطرافیان گفتند: «به یکى از پیروان ادریس».
شاه، صاحب آن ملک را خواست و به او گفت: این ملک را به من بفروش. او گفت: من عیالمند هستم و به محصول این زمین محتاج‏تر از تو مى‏باشم و به هیچ عنوان از آن دست نمى‏کشم.
شاه بسیار خشمگین شد، و با حال خشم به قصرش آمد، چون همسرش او را خشمگین یافت، علت را پرسید و او جریان را بازگو کرد و با همسرش در این مورد به مشورت پرداخت، و به این نتیجه رسیدند که رهنمودهاى ادریس، مردم را بر ضد شاه، پر جرئت و قوى دل کرده است.
همسر شاه که یک زن ستمگر و بى‏رحم بود گفت: «من تدبیرى مى‏کنم که هم تو صاحب آن زمین شوى و هم مردم با تبلیغات وارونه، رام و خام شوند»،
شاه گفت: «آن تدبیر چیست؟»
زن که حزبى بنام «ازارقه» (چشم کبودها) از افراد خونخوار و بى‏دین تشکیل داده بود، به شاه گفت: «من جمعى از حزب «ازارقه» را مى‏فرستم تا صاحب آن زمین را به این جا بیاورند و همه آنها شهادت بدهند که او آیین تو را ترک کرده، در نتیجه کشتن او جایز مى‏شود، تو نیز او را مى‏کشى و آن سرزمین خرم را تصرف مى‏کنى».
شاه از این نیرنگ استقبال کرد و آنرا اجرا نمود و پس از کشتن آن شیعه ادریس، زمینهاى مزروعى او را تصرف و غصب نمود.
حضرت ادریس از جریان آگاه شد و شخصاً نزد شاه رفت و با صراحت به او اعتراض کرده آیین او را باطل دانست و او را به سوى حق دعوت نمود، و سرانجام به او گفت: «اگر توبه نکنى و از روش خود برنگردى، به زودى عذاب الهى تو را فرا خواهد گرفت، و من پیام خود را از طرف خداوند به تو رساندم».
همسر شاه، به او گفت: «هیچ ناراحت مباش، من نقشه قتل ادریس را طرح کرده‏ام، و با کشتن او رسالتش نیز باطل مى‏شود.»
آن نقشه این بود که چهل نفر را مخفیانه مأمور کشتن ادریس کرد، ولى ادریس توسط مأموران مخفى خود، از جریان آگاه شد و از محل و مکان همیشگى خود به جاى دیگر رفت، و آن چهل نفر در طرح خود شکست خوردند و مدتها گذشت تا این که عذاب قحطى، کشور شاه را فرا گرفت کار به جایى رسید که زن شاه، شبها به گدایى مى‏پرداخت تا این که شبى سگها به او حمله کردند و او را پاره پاره نموده و دریدند. بلاى قحطى نیز بیست سال طول کشید و سرانجام، آنها که باقى مانده بودند به ادریس و خداى ادریس ایمان آوردند و کم کم بلاها رفع گردید. و ادریس - علیه السلام - پیروز شد.[1]
------------------------------
[1] اقتباس از کمال الدین شیخ صدوق، ص 76 و 77.

منبع: اقتباس از کمال الدین شیخ صدوق


دسته ها : حضرت ادریس ع
يکشنبه سیم 8 1389 13:56
X