اندوه شدید آدم - علیه السلام -، و دلدارى خداوند
قابیل جنایتکار پس از دفن جسد برادرش، نزد پدر آمد. آدم - علیه السلام - پرسید: «هابیل کجاست؟»
قابیل گفت: «من چه مىدانم، مگر مرا نگهبان او نموده بودى که سراغش را از من مىگیرى؟!»
آدم - علیه السلام - که از فراق هابیل، سخت ناراحت بود، برخاست و سر به بیابانها نهاد تا او را پیدا کند. هم چنان سرگردان مىگشت اما چیزى نیافت. تا این که دریافت که او به دست قابیل کشته شده است. با ناراحتى گفت: «لعنت بر آن زمینى که خون هابیل را پذیرفت».[12]
از آن پس آدم - علیه السلام - از فراق نور دیده و بهترین پسرش، شب و روز گریه مىکرد و این حالت تا چهل شبانه روز ادامه یافت.[13]
آدم - علیه السلام - در جستجویى دیگر، قتلگاه هابیل را پیدا کرد و طوفانى از غم در قلبش پدیدار شد. آن زمین را که خون به ناحق ریخته پسرش را پذیرفته، لعنت نمود و نیز قابیل را لعنت کرد. از آسمان ندایى خطاب به قابیل آمد که لعنت بر تو باد که برادرت را کشتى... .
حضرت آدم - علیه السلام - بسیار غمگین به نظر مىرسید، و آه و نالهاش از فراق پسر عزیزش بلند بود. شکایتش را به درگاه خدا برد. و از او خواست که یاریش کند و با الطاف مخصوص خویش، او را از اندوه جانکاه نجات دهد.
خداوند مهربان به آدم - علیه السلام - وحى کرد و به او بشارت داد که: «آرام باش، به جاى هابیل، پسرى را به تو عطا کنم که جانشین او گردد.»
طولى نکشید که این بشارت تحقّق یافت، و حوّا - علیه السلام - داراى پسر پاک و مبارکى گردید. روز هفتم این نوزاد، خداوند به آدم - علیه السلام - چنین وحى کرد: «اى آدم! این پسر از ناحیه من به تو هِبه (بخشش) شده است، نام او را هِبَة الله بگذار.» آدم - علیه السلام - از وجود چنین پسرى خشنود شد، و نام او را هِبَة الله گذاشت.[14]
____________________________
[12] این زمین، در ناحیه جنوب مسجد جامع بصره قرار گرفته است. (بحار، ج 1 پ 1، ص 228)
[13] تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 612.
[14] بحار، ج 11، ص 230 و 231؛ به نقل دیگر، هنگامى که هابیل کشته شد، همسرش حامله بود، پس از مدتى پسرى از او متولد شد، آدم نام او را «هابیل» گذاشت و پس از مدتى، خداوند به خود آدم پسرى داد، نام او را «شَیث» گذاشت و گفت: این پسرم «هبة الله» (از عطاى خدا) است. (همان، ص 228)