فلسفه و ریشهی علاقهی انسان به آزادی الهام گرفته از وجدانیات اوست، گرچه برهانی و استدلالی نیز هست، انسان، علاقمند به آزادی است چنانکه علاقمند به زیبائی است، او دوستدار گلی زیباست، و هرگز به دنبال استدلالی برای این دوستی نیست، یک مسئله فطری و وجدانی است. این گرایش به آزادی نه تنها در انسان که در تمامی موجودات زنده نهفته است، حتی گیاه هم تمایل دارد آزادانه به هر سو رشد کند و محصور کردن آن در محیطی منافات با طبیعت آن دارد، و چه بسیار دیده شده محصور کردن آن موجب پژمردگی و خشکی آن میشود. شما اگر پرندهای را در قفسی از طلا حبس کنید، و به او برسید و پرستاری کنید، باز میبینید روز به روز پژمردهتر و ضعیفتر میشود، و چه بسا خوانندگی خود را فراموش میکند، معروف است اگر پرندهای آزاد باشد و حبس شود، خواندن را فراموش میکند، اینها که میبینید میخوانند پرندگانی هستند که از ابتدا در قفس به دنیا آمدهاند، شما در باغوحش میبینید همهچیز فراهم است، و مصونیت برای حیوانات است، ولی آنها رنجورند، و عمرشان کوتاه، در حالی که اگر در میان جنگل و در دسترس حیوانات درنده باشند و طعمه آنها قرار گیرند ولی باز چون آزادند شادابتر و قویتر و چه بسا عمرشان طولانیتر است. در داستانها مطالبی گفتهاند که موید و شاهد این مطلب است، داستان آن بازرگانی که به هند رفت و طوطی را گرفته در قفس کرد معروف است، با این که بسیار به او توجه داشت ولی طوطی از اسارت رنج میبرد و در نهایت با یاد گرفتن درسی که دوستان او توسط آن بازرگان به او تعلیم کردند، خود را به مردن زده و رها شد. چرا حیوان با تمام خطرات جنگل پذیرای آزادی در جنگل است، و حاضر به حبس نیست، چرا انسان و حتی گیاهی از سلب آزادی رنجور شده و میمیرد؟ نکتهی مهم این است که شکوفائی استعدادهای هر موجودی در مسیر تکامل، هرگز با حبس شدن او حاصل نمیشود پیمودن این مسیر بدون آزادی ممکن نیست. آزادی هدر دادن نیروها و سرمایهها نیست، بلکه وسیله شکوفائی و بارور شدن استعدادهاست. از این جا آزادی منطقی و معقول از غیرمنطقی و نامعقول جدا میشود، تفاوت آزادی اسلامی با آزادی غربی روشن میگردد، آزادی در منطق عقل و اسلام عبارت از آزاد بودن برای پیمودن مسیر تکامل و به فعلیت رسیدن استعدادها و شکوفائی خلاقیتهاست، اما آزادی شهوات و اسیر شدن انسان در چنگال هواها و پستیها که مایهی هدر رفتن آب حیات و عمر و نیروهای انسان در باتلاق رذالتها و بیچارگیهاست، نه جنبهی منطقی، نه عقلی و نه اسلامی دارد. آزادی در دنیای امروز چنان توسعه پیدا کرده که شامل برهنگی زنان، ایجاد بدترین مراکز فساد و روابط نامشروع، تجاوزها، تعدیها و اهانتها شده است، و کار را به جائی رساندهاند و محدودهی آزادی را به حدی گسترش دادهاند که به قلم نویسنده هم حق دادهاند که در راستای وقاحتها و زشتیها هر چه میخواهد بنویسد، به مقدسات میلیونها مردم توهین کند و مبارزه بر ضد آن را مبارزه با آزادی تفکر و اندیشه و قلم میپندارند، مبارزه با سلمان رشدی را مبارزه با آزادی میدانند، در حالی که او نه تنها به مسلمانان بلکه به تمام جهانیان اهانت کرده، زیرا او به حضرت ابراهیم (ع) که پدر همهی ادیان آسمانی است توهین کرده است، ابراهیمی که مورد احترام تمامی پیروان ادیان آسمانی است. آنها نه تنها محکوم نکردند بلکه خود فیلمی بنام (آخرین وسوسههای مسیح) ساختند که خدا میداند چه نسبتهای ناروای ناموسی و غیر ناموسی به این پیامبر الهی دادند، این چه آزادی است؟! آیا اگر چیزی به قیمت نابودی انسانیت و همهی ارزشهای وی تمام شود باز هم در محدوده آزادی است، آیا در محدودهی اعلامیه حقوق بشر است که سازمان حقوق بشر حمایت از چنین آزادیهائی میکند؟ جواب این سوال را به هر آزادهای وامیگذاریم، که وجدان بهترین قاضی است. این گونه آزادی، آزادی نیست، این نابودی ارزشهاست، این پایمال کردن نیروهائی است که میتواند در پشت سد اراده جمع شده و آیندهساز فرد و جامعه باشد، اگر انسان مسوولیت دارد و اگر وسائل ترقی برای او فراهم شده، و اگر فلسفه آزادی تکامل است، باید آزادی او محدود در چهار چوبهای منطقی باشد، و به بیان دیگر دو نوع آزادی داریم: حیوانی و انسانی. _____________________ برگرفته از کتاب آشنایی با نهج البلاغه امام علی ع وپاسخ به چند شبهه ص29