معرفی وبلاگ
به نام خدا سلام به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ قصد دارد بامدد گرفتن از کلام قرآن وعترت راه رستگاری را بیابد اگر طالب رستگاری هستید پس به این دو گوهر گرانبها که پیامبر ص برای تمامی مسلمین جهان به ارث گذاشته جنگ بزنید، در قرآن کریم رستگاران را کسانی معرفی میکند که به قران پناه میبرند وبه غیب ایمان دارند ونماز بپا میدارند وزکات میدهند وانفاق میکنند وبه آنچه نازل شده بر پیامبر رحمت محمد مصطفی ص وپیامبران پیشین ایمان دارند .امیدوارم از بازدید این وبلاگ استفاده لازم را برده باشید التماس دعا. بسم الله الرحمن الرحيم 1. الم 2. تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ 3. هُدًي وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ 4. الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ 5. أُوْلَئِكَ عَلَي هُدًي مِنْ رَبهمْ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ سوره لقمان
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 207791
تعداد نوشته ها : 105
تعداد نظرات : 39
Rss
طراح قالب
محمدرضا عابدي


به نام خدا
سلام

سوء ظن به عزادار حسینى (ع ) 

سید بزرگوار عالم ربانى مرحوم سید محمود عطاران رضوان اللّه تعالى علیه فرمود:
سالى در ایام عاشورا جزء دسته سینه زنان محله سردزک بودم . جوانى زیبا در اثناء زنجیر زدن بزنان نگاه مى کرد من طاقت نیاورده و غیرت کردم و او را سیلى زدم و از صف خارجش کردم .
چند دقیقه بعد دستم درد گرفت و تدریجا شدت کرد تا اینکه به ناچار به دکتر مراجعه کردم . دکتر گفت :اثر درد و جهت آن را نفهمیدم ولى روغنى است که دردش را ساکت مى کند.
روغن را به کار بردم نفعى نبخشید بلکه دیدم هر لحظه دردش شدیدتر و ورمش و آماسش بیشتر مى شود.
به خانه آمدم و فریاد مى زدم ، شب خواب نرفتم ، آخر شب لحظه اى خوابم برد. حضرت شاهچراغ (ع ) را دیدم ، فرمود: باید آن جوان را راضى کنى .
چون بخود آمدم دانستم سبب درد چیست . رفتم جوان را پیدا کردم و معذرت خواستم و بالاخره راضیش کردم در همان لحظه درد ساکت و ورمها تمام شد و معلوم شد که من خطا کرده بودم و سوء ظن بوده است و به عزادار حضرت سیدالشهداء (ع ) توهین کرده بودم .کرامات الحسینیه مولف علی میر خلف زاده

_________________

شما جزکدوم دسته اید؟
 دستهای زنجیر زن ؟؟
یا جز تماشا کنندگان ؟؟
همه ما انسانها باید مراقب اعمالمان باشیم سو ظن به دیگران بزرگترین گناهه ودر قران مارو نهی از این عمل کرده اند،،، بسیاری از ظنهای ما گناهه
ودر این ایام عزاداری سالار شهیدان اقا ابا عبدا الله الحسین ع همگی شاهد دسته های زنجیر زن هستیم
خانمیکه به این عزاداری میرید مراقب باشید به دیگران تهمت نزنید ...چه بسا ان جوان زنجیر زن به اشتباه یا نه به قصد بد نگاهی کرد
نگو منظور داشت وبد برداشت نکن زیاد خوش بین هم نباش بلکه خودت حجاب رو رعایت کن  .....ممکنه ان جوان به دست اقا اباعبدالله ع اصلاح بشه واگرهم نیت بدی داشته ترک کنه اما ما همچنان گناهکار بمونیم .
اگر میبینی جوانی با تیپ خفن داره زنجیر میزنه ..نگو شما کجا واین هئیت کجا؟
.........
وای جوانیکه جز دسته زنجیر زنی مراقب نگاهت باش ،میبینی خانمها جمعند چشمت رو درحجاب قرار بده نزار بهت گمان بد ببرند
جز هر قشری از جامعه هستی باش اما وقتی زنجیر عزاداری امام حسین ع برداشتی مراقب رفتارت باش چون بهت میگن حسینی ....پس هر کاری نکن
نزار اجرت ضایع بشه !
خدایا !همه مارا از بیماری شک بیجا وظن بد درباره دیگران درپناه خودت امان ده ورحمتت را شامل حالمان بگردان !
آمین یا رب العالمین

اى که از دوست تمناى نگاهى دارى
 
بهر اثبات ارادت چه گواهى دارى
 
بایدت واله چو یعقوب شدن در شب و روز
 
گر چه او یوسف گم گشته به چاهى دارى
 
از برون اشک و درون سوز نهانى باید
 
گر که از درگه او خواهش جاهى دارى
 
تا که هستى به گدائى در دربار حسین (ع )
 
عزت و فخر به هر مهتر و شاهى دارى
 
نام تو ثبت به دیباچه عشاق شود
 
گر که مهرش بدل خود پر کاهى دارى
 
اى که در راه حسین (ع ) استى و اولاد حسین (ع )
 
خوش به فرداى دگر پشت و پناهى دارى
 
اشک امروز بود توشه ره فردایت
 
گر به دیوان عمل جرم و گناهى دارى
 
اجر پیوسته تو نزد حسین بن على (ع ) است
 
تا که در ماتم او اشکى و آهى دارى
 
کربلا آرزوى ماست حسین (ع ) جان مددى
 
چه بسى منتظر چشم براهى دارى
 
خاک راه تو بود حامد و زر مى گردد
 
گر که بر خاک ره خویش نگاهى دارى

دسته ها : یاداشت شخصی
سه شنبه هفتم 10 1389 9:28


به نام خدا
سلام

 چیزی رو که فکر میکنم درسته انجامش میدم این خصوصیتم به خصوص توی مدرسه زیاد شده
 به خصوص امسال
 ببین مثلا امسال با مدیر و معاون مشکل پیدا کردیم نه من کل کلاسمون
 الان همش دنبال خرابکاریم
دنبال اشوب
 صف به هم ریخن
 یعنی من و دوستام همش میگیم چه خوش میگذره
 من فکر میکنم تو مدرسه ی ما دارن زیاده روی میکنن مدیر و معاون
 به شدت با عقایدشون مخالفم
 چه عقیده ای؟
 ظاهر نمایی
ریا
 نمیدونم اسمش چیه
 بزارید بگم اما طولانیه
 پارسال توی دهه ی محرم بود فکر کنم جشن دهه فجر بود
 توی جشن اومدن اهنگ بنیامین و از این چیزا گذاشتن
 بچه های کلاس ما هم اعتراض کردن
 خب حالا بقیش مهم نیست
 امسال توی شهادت امام صادق بود که
 یه مراسم گرفته بودن
 یکی داشت مثلا نوحه میخوند
 ماهم باید سینه میزدیم
): خب دلم نمیخواست سینه بزنم مگه زوره
 دلم نمیخواست همراهی کنم و بخونم باهاشون
 زورههه؟
 معاونم برگشت گفت جالبه کسایی که ادعایه مذهبی بودن میکردن سال گذشته همینا الان همراهی نمی کنن خب توی او ن جمع هم فقط ما چند نفر بودیم که همراهی نمی کردیم
بزار یه چیز دیگه بگم
یکی رو اورده بودن سخنرانی کنه واقعا چرت و پرت میگفت مارم اوردن
 ردیف اول که مثلا حرف نزنیم
 یعنی بترسم
 باورتون میشه حتی دبیرا هم کلافه شده بودن
از بس چرتو پرت میگفت

 اصلا انگاری این اقا زیر دیپلم بود
خداییش من میرفتم بهتر از اون حرف میزدم حرفای بهتری واسه گفتن داشتم
 میگفت اسرائیل عزرایله منم گفتم اقا ببخشید ا عزراییل فرشتس شما چی جوری این صفتو نسبت میدین به اسراییل
 یه چیزی گفت که اخرش من نفهمیدم چی گفت ولی سالن رفت زیر خنده
 دوباره میگفت شماها حتما باید 20 بگیرید
 نخواستم چیزی بگم ولی میترکیدم
 گفتم تموم دانشمندان بزرگ جهان شاگرد اول یانمره بیستی نبودن
همین ادیسون
بدترین کلاسشون بوده
 بذرا یه سوتیاشم بگم بهتون
میگفت ادما دوتا بال دارن بعد سه تا انگشتو نشون میداد
 ههههه
 خلاصه از بس ما خندیدم احضار شدیم وسط جلسه
 مدیر گفت برو بیرون
منم از خدا خواسته گفتم خدا عمرتون بده
ظاهرا خودم خوشحال نشون دادم ولی خیلی ناراحت شدم
 خب میدونید انضباطم چند شد ؟؟
 انضباطمم شد 13
 پارسال تموم کارای پرورشی مدرسه دست من بود
 شورای بسیج و شورای دانش اموزی عضو بودم
 حتی خیلی از مراسم های شهادت رو هم خیلی قشنگ و با شکوه برگزار میکردیم
 اما امسال تو هیچ کاری نیستم
 کار که نمیکنم  هیچ، هر کاری هم که میکنن واسشون خراب میکنم
 تو گوش بچه ها خوندم تو انتخابات شورای بسیج و دانش اموزی برگه ها رو خالی بندازن
 نمیدونم شاید به خاطر ایناس که دلم میگیره اما فکر نمیکنم کارم اشتبا باشه
شما میگید مشکل از منه...یا مدیر ...یا معاون ؟؟؟

___________________________________________
بنظر شما مشکل از کیه ؟؟چرا چیزهای کوچیکی مثل این مورد میتونه ازارهای فراوانی رو ببار بیاره ؟
بنظر شما کار دانش آموز ظلمه یا مدیر ومعاون ؟؟تحلیل شما از این گفته ها چیه؟
ایا این برخوردها میتونه باعث فرار از دین بشه؟چنین موردی سراغ دارید ؟برای شما چنین اتفاقاتی افتاده؟
بخواید این دانش اموز رو راهنمایی کنید بهترین کارو انجام بده چه میگید ؟؟
منتظر نظرات شما هستیمدا

 

دسته ها : یاداشت شخصی
چهارشنبه بیست و ششم 8 1389 18:43

به نام خدا

سلام

صبح همگ

ی حاضر بشید قرار ملاقات داری

م

هنوز اذان صبح نگفته بودند که در اتاقها را زدند

::زود همگ

 

کم کم داشتیم نزدیک میشدیم

مارو در گاراج پیاده کردند باید نفری 1000میدادیم تا به حرم میرساندند

ما با چند از تن خانمهای کاروان سوار یکی از موتورها کردند (برای اولین بار تجربه میکردم جالب بود موتور سواری ..از این موتورهای گاری دار )

مامور عراقی همراه ما آمد در بین راه از سامرا تعریف میکرد که چه شهر زیباییه ..سامرا جمیل .....ما که زیبایی ندیدیم فکر کنم زیباییش مربوط به قبل از جنگ بود

مارو در حرم پیاده کردند اما هیچ اثری از حرم نبود

مسیر زیادی را پیاده پیمودیم تا رسیدیم به در حرم

خیلی صحنه دردناکی بود

همه جا ویران شده بود ...گنبد نبود...مثل خانه خرابه میماند

اذان شده بود ....وارد حرم شدیم

مقداری از فضای قبلی حرم مانده بود اما خیلی دلگیر بود

نماز را به جماعت خواندیم ..بعد از نماز روحانی کاروان زیارتنامه خواند وگفت سریع بروید زیارت کنید وقت نداریم

وارد محلی شدیم که قبور این بزرگان بود

اثری از ضریح نبود یک دیواری از چوب بود که پارچه ای سبز رنگ پوشیده بودند

مات ومبهوت مانده بود م

دلم گرفته بود ...قبل از سفر فکر میکردم فرصت پیدا میکنم باهاشون خیلی حرف بزنم

اما ازدحام جمعیت اجازه نمیداد

نماز زیارت خواندم ...نمیتونستم دل بکنم ..شرمنده امام زمان عج شدم ..جلوی پدر ومادرش شرمنده شدم

دلگیررررررررررررررر بود خیلی

روحانی کاروان ادم خوبی بود برامون کامل توضیح میداد صدای خوبی هم داشت مارو به سرداب امام زمان عج برد

بعد از اون مهمان اقا شدیم ...نهار تو حرم در یک محوطه ای کوچک داخل حرم ...امکانات رستورانهای امام رضا ع نداشت

یک مهمانی ساده بود ....این همه راه به عشق اقا بری ونتونی باهاشون حرف بزنی

بعدش اقا کریمی کنه ونزار نهار نخورده بری

ان روز دلگرفته از حرم خارج شدیم .....باهاشون خیلی کار داشتم بخصوص مادر حضرت اماااااا

راهی کربلا شدیم......

روحانی کاروان یک مطلبی بیان کردند ویادگاری دادند به همه ....

اینکه بعد از نماز صبح وعشا 7مرتبه این ذکر بخواینم

لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم

اینم قرار عاشقی ما در سامرا که بعد از سفر باهاشون حرف زدم ....انشالله از یاران صدیق امام عصر عج باشیم

 

 

ی در لابی هتل جمع بشی

 

د

دسته ها : یاداشت شخصی
پنج شنبه بیستم 8 1389 21:12

به نام خدا

سلام

بیایید روی این ایه اندکی تامل کنیم ایه 216 بقره

 

کتب علیکم الْقِتالَ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی اَنْ تَکْرَهُوا شَیْئَاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی اَنْ تُحِبُّوا شَیْئَاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَالله یَعْلَمُ وَ اَنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ.

«216» جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شد؛ در حالى که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا مىداند، و شما نمىدانید

Prescribed for you is fighting, though it be hateful to you.Yet it may happen that you will hate a thingwhich is better for you; and it may happen that youwill love a thing which is worse for you; God knows, and you know not

 

 

 

 

من این ایه رو خیلی دوست دارم در واقع این ایه یک پیام زیبا داره اونم رضابودن به قضای الهیه ،که من این خصوصیت خوب رو ندارم ..خدا کنه بحق این ایه به این مقام برسیم ....

یک خاطره جالب دارم ....یکی از آرزوهای من این بود یک روزی پزشک بشم ،یعنی پزشکی رو خیلی دوست داشتم یادم میاد روزیکه معلم سال پنجم دبستان بهمون برگه ای داد وگفت :میخواید چیکاره بشید خودم ودوستم نوشتیم "پزشک"نه جالبه نوشتیم پرستار یا ماما ...یک چیزی تو این مایه ها بود .....از سر قضا هیچکدوم هم پزشک نشدیم

برحسب علاقه به پزشکی سال دوم دبیرستان رشته تجربی رو انتخاب کردم

بعد از یک هفته انتخاب رشته ورفتن سر کلاس یک مشکلی برام پیش آمد نتونستم برم اون رشته وناچار بودم تغییر رشته بدم

تا اینکه با اکراه رشته ریاضی رو انتخاب کردم

سالها از این ماجرا گذشت ،دیگه قید دکتر شدن رو زده بودم وبا رشته ریاضی انس گرفته بودم ...اما همیشه برام سوال بود خدایا چی شد که نشد؟؟!!!

تا اینکه دختر عموم مریض شد ،ویک عمل جراحی داشت وزخمش طوری بود که باید مدام ضد عفونی میشد وهمان قسمت جراحی شده باز بود وبخیه نزده شده بود وهر روز باید پرستار با گاز وبتادین زخم رو ضدعفونی میکرد

از قضا من یک روزی رفتم ملاقاتش ..وقتی رسیدم که پرستاره داشت زخم رو ضدعفونی میکرد

از من کمک خواست منم حس پرستاریم گل کرد با کمال میل پذیرفتم

رفتم برای کمک ،پرستاره کارش رو شروع کرد قرار بود آخر کار من بهش گاز بدم تا بزاره روی زخم ،من وقتی اون داشت ضد عفونی میکرد وقتی اون قسمت زخم رو دیدم از هوش رفتم ودیگه نفهمیدم چی شد

پرستار بیچاره هم ازخیر کمک رسانی من گذشت

بعد از این ماجرا بود فهمیدم که من اصلا بدرد پزشکی نمیخوردم ...وجواب سوالم رو گرفتم اینکه چرا نشد بشه بشم پزشک ...

درسته خداوند خالق ما انسانها به وضع وحال ما آگاهتره وبهتر میدونه صلاح ما چیه

ولی ماهمیشه غافلیم ،اگر یک روزی یک چیزی ازش خواستیم نداد ،دادمون درمیاد وشروع میکنیم به شکایت

اگر طبق حاکمیت خودش یک چیزی رو ازمون گرفت شکوه نکنیم ،یا اگر حاجتمون نداد ،داد وبیدا نکنیم شاید خیرمون درهمینه خبر نداریم

وَالله یَعْلَمُ وَ اَنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ
 

باید راضی باشیم به رضای خدا

دبیر معارف سال اول دبیرستانمون یادش بخیر ،واقعا معلم خوبی بود میگفت :یک بنده خدایی همش ذکرش این بود

"خدایا راضی ام به رضای تو ،تو هم راضی باش به رضای من "
 

بنظر شما ماباید راضی باشیم به رضای خدا یا خدا راضی باشه به رضای ما ؟؟!!!

حتما روی این ایه بیشتر تامل کنید نکته زیاد داره ......

 

موفق باشید

 

 

.

 

دسته ها : یاداشت شخصی
شنبه بیست و هفتم 6 1389 22:43

به نام خدا

سلام

101. یا اَیها الَّذینَ آمَنُوا لاتَسْئَلُوا عَنْ اَشیاءَ اِنْ تُبْدَلَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ اِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَلَکُمْ عَفَا الله عَنْها وَ الله غَفُورٌ حَلیمٌ.

102 . قَدْ سَاَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ اَصْبَحُوا بِها کافِرینَ.سوره مائده

ترجمه

101 - هان ای کسانی که ایمان آورده اید! از چیزهایی که اگر [حقیقت آنها ]برایتان آشکار گردد، شما را [اندوهگین و ]ناراحت میسازد، [از پیامبرتان ]مپرسید. و اگر هنگامی که [آیات ] قرآن فرود میآید [به اصرار] از آن چیزها [و حقیقت آنها ]بپرسید، برایتان روشن خواهد شد. خدا [پرسشهای بیهوده را نادیده گرفت و] از آنها گذشت؛ و خدا آمرزنده و بردبار است.

102 - پیش از شما [نیز] گروهی از این [گونه ]پرسشها[ی بی پایه و بی اساس ]نمودند، آنگاه بر اثر [نپذیرفتن پاسخ ]آنها [به کفر گراییدند] و کافر شدند.

پیام خداوند به مومنان

بندگان خوبم!همیشه مراقب اعمالتان باشید حتی در پرسش کردن هم مراقب باشید ،از سوالات بیجا پرهیز کنید گاهی وقتها همین سوالات نابجا باعث بدبختی شما میشه ،سوالات بیجا مثل اینکه بخواهید در زندگی هم تجسس کنید

بدونید فلانی خوبه یا بده ...گیرم فهمیدید بده وهمین فهمیدنها میتونه کینه ها وکدورت ها ایجاد کنه

بخصوص همسران گرامی نسبت به هم سوالات بیجا نکنید ممکنه همین سوالات بیجا باعث ازرده خاطر شدن ها بشه

وهمچنین مردم حق ندارند اطلاعات سری که رهبر جامعه از فاش کردن ان امتنا میکنه بپرسند

ممکنه فاش شدن ها باعث بهم پاشی جامعه بشه

اگرپاره ای از چیزها فاش بشه ومردم ظرفیت نداشته باشند میتونه باعث کفر شما بشه

پس از مطرح کردن سوالات بیجا پرهیز کنید .

دسته ها : یاداشت شخصی
سه شنبه اول 4 1389 11:19

امروز با ساحل همنشین شدم ار بیقراری هم نشینش میگفت

همش دلش بی قراره ،همیشه منتظر

اصلا ارام وقرار نداره

گاهی وقتها انقدر نارامی میکنه ازش میترسم

آخه خیلی وحشتناک میشه

صدا میده ،بلند بلند

میدونید همنشینش کیه؟

دریا

خیلی مواج بود

ساحل میگفت گاهی وقتا اینجوری میشه انقدر بی ارامی میکنه ازش خسته میشم

گفتم خب ازش بپرس چرا اینجوری شده

میدونید دریا چی گفت

گفت منتظرم ،دست خودم نیست ،انتظار سخته باور کنید

اینکه گفت :فهمیدم اینم عین ما منتظر ه

منتظره یک مهربان

دلم برای دریا سوخت

اخه میگفت من تا بودم منتظر بودم

اما تو چند سالی بیشتر نمیشه

راست میگفت دیگه

از خودم خجالت کشیدم

این دریا با زبان بی زبانی به همه میگه منتظره

رفتارش نشون میده منتظره

اما من چی ؟؟

رفتارم اصلا چیزی نمیگه

همش میگم منتظرم بدون اینکه بیقرار بشم

با خودم گفتم تا حالا شده مثل دریا بشی ؟

نه نه نه نشده

دریا دلش برام سوخت

دست از بی قراری برداشت وآرام شد

گفت باید صبور بود بالاخره میاد

گفتم راست میگی او خواهد آمد

ساعتی کنارش نشستم واز آرامشش ،آرامش یافتم

حالا من وساحل شدیم همراز دریا

اللهم عجل لولیک الفرج

 

 

 

دسته ها : یاداشت شخصی
چهارشنبه بیست و ششم 3 1389 22:47
X