معرفی وبلاگ
به نام خدا سلام به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ قصد دارد بامدد گرفتن از کلام قرآن وعترت راه رستگاری را بیابد اگر طالب رستگاری هستید پس به این دو گوهر گرانبها که پیامبر ص برای تمامی مسلمین جهان به ارث گذاشته جنگ بزنید، در قرآن کریم رستگاران را کسانی معرفی میکند که به قران پناه میبرند وبه غیب ایمان دارند ونماز بپا میدارند وزکات میدهند وانفاق میکنند وبه آنچه نازل شده بر پیامبر رحمت محمد مصطفی ص وپیامبران پیشین ایمان دارند .امیدوارم از بازدید این وبلاگ استفاده لازم را برده باشید التماس دعا. بسم الله الرحمن الرحيم 1. الم 2. تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ 3. هُدًي وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ 4. الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ 5. أُوْلَئِكَ عَلَي هُدًي مِنْ رَبهمْ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ سوره لقمان
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 210544
تعداد نوشته ها : 105
تعداد نظرات : 39
Rss
طراح قالب
محمدرضا عابدي


از آن جا که طوفان نوح - علیه السلام - جهانى بود و سراسر کره زمین را فرا مى‏گرفت، بر نوح - علیه السلام - لازم بود که براى حفظ نسل حیوانات و حفظ گیاهان، از هر نوع حیوان، یک جفت سوار کشتى کند و از بذر یا نهال گیاهان گوناگون بردارد.
روایت شده؛
 امام صادق - علیه السلام - فرمود: پس از پایان یافتن ساختمان کشتى، خداوند بر نوح - علیه السلام - وحى کرد که به زبان سِریانى اعلام کن تا همه حیوانات جهان نزد تو آیند. نوح اعلام جهانى کرد و همه حیوانات حاضر شدند. نوح - علیه السلام - از هر نوع حیوانات یک جفت (نر و ماده) گرفت و در کشتى جاى داد.[7]

در قرآن، این مطلب را چنین مى‏خوانیم که خداوند مى‏فرماید:
«هنگامى که فرمان ما (به فرا رسیدن عذاب) صادر شد، و آب از تنور به جوشش آمد، به نوح گفتیم: از هر جفتى از حیوانات (نر و ماده) یک زوج در آن کشتى حمل کن، هم چنین خاندانت را بر آن سوار کن، مگر آنها که قبلاً وعده هلاکت به آنها داده شده (مانند یکى از همسران و یکى از پسرانش) و هم چنین مؤمنان را سوار کن».[8]

به این ترتیب مسافران کشتى عبارت بودند از: نوح - علیه السلام - و حدود هشتاد نفر از ایمان‏آورندگان به او، و یک جفت از هر نوع از انواع حیوانات (از حشرات و پرندگان و چهارپایان و...) و مقدارى بذر گیاهان و نهال.
مسافران هر کدام در جایگاه مخصوصى قرار گرفتند و همه آماده یک بلاى عظیم بودند که نشانه‏هاى مقدمانى آن آشکار شده بود. از جمله در میان تنورى که در خانه نوح - علیه السلام - بود آب جوشید و ابرهاى تیره و تار هم چون پاره‏هاى ظلمانى شب سراسر آسمان را فرا گرفت. صداى غرّش رعد و برق از هر سو شنیده و دیده مى‏شد و همه چیز از یک حادثه بزرگ و فراگیر خبر مى‏داد.

______________________
[7] لثانى الاخبار، ج 5، ص 454.
[8] هود، 40.

دسته ها : حضرت نوح ع
جمعه پنجم 9 1389 17:56

 

هنگامى که نوح - علیه السلام - طبق فرمان خدا به ساختن کشتى مشغول شد، مشرکان شبها در تاریکى کنار کشتى

مى‏آمدند و آن چه را نوح - علیه السلام - از کشتى درست کرده بود، خراب مى‏کردند (تخته‏هایش را از هم جدا کرده و

مى‏شکستند). نوح - علیه السلام - از درگاه الهى استمداد کرد و گفت:

«خدایا! به من فرمان دادى تا کشتى را بسازم، و من مدتى است به ساختن آن مشغول شده‏ام، ولى آن چه را درست مى‏کنم

شبها مخالفان مى‏آیند و خراب مى‏کنند، بنابراین چه زمانى کار من به سامان و پایان مى‏رسد!»

خداوند به نوح - علیه السلام - وحى کرد: «سگى را براى نگهبانى کشتى بگمار.»

حضرت نوح - علیه السلام - از آن پس، سگى را کنار کشتى آورد تا نگهبانى دهد. آن حضرت روزها به ساختن کشتى

مى‏پرداخت و شبها مى‏خوابید، وقتى که شبانه مخالفان براى خراب کردن کشتى مى‏آمدند، سگ به طرف آنها مى‏رفت و صداى

خود را بلند مى‏نمود، نوح - علیه السلام - بیدار مى‏شد و با دسته بیل یا دسته کلنگ به مهاجمان حمله مى‏کرد، و آنها فرار

مى‏کردند، مدتى برنامه نوح - علیه السلام - این گونه بود تا ساختن کشتى به پایان رسید.[6]
______________________________________

[6] حیاة الحیوان، ج 2، ص 219؛ بحار، ج 65، ص 52.


 

دسته ها : حضرت نوح ع
دوشنبه اول 9 1389 18:29

 

حضرت نوح - علیه السلام - طبق فرمان خدا براى ساختن کشتى آماده شد. تخته‏هایى را فراهم ساخت و آنها را بریده و به هم

متصل مى‏کرد، و چندین ماه (بلکه چندین سال) به ساختن کشتى پرداخت. توضیح این که این کشتى، بسیار بزرگ بوده است؛

بعضى نوشته‏اند: داراى هفت طبقه و داخل هر طبقه در جهت عرض، داراى نه بخش بوده و به نقل بعضى دیگر؛ داراى سه

طبقه بوده است. حضرت نوح - علیه السلام - هنگام طوفان، چهار پایان را در طبقه اول آن جاى داد و انسانها را در طبقه دوم و

طبقه سوم را جایگاه پرندگان نمود.

نخستین حیوانى که وارد این کشتى شد، مورچه بود، و آخرین حیوان، الاغ و ابلیس بود.[3]

نیز روایت شده امیر مؤمنان على - علیه السلام - در پاسخ مردى از اهالى شام که از اندازه کشتى نوح - علیه السلام - پرسید،

فرمود: «طول آن 800 ذراع، و عرض آن پانصد ذراع، و ارتفاع آن هشتاد ذراع بود.» و نیز فرمود: «در آن بخشى که حیوانات قرار

داشتند، داراى نود اطاق بود».

این کشتى در بیابان کوفه ساخته شد، و مطابق بعضى از روایات، حضرت نوح آن را در سرزمین کنونى مسجد اعظم کوفه

ساخت.[4]

حضرت نوح - علیه السلام - در ساختن این کشتى همواره مورد تمسخر و آزار و نیشخند قوم قرار مى‏گرفت. آنها نزد نوح

مى‏آمدند و با انواع پوزخندها و مسخره‏ها و سرزنش‏ها، حضرت نوح - علیه السلام - را مى‏آزردند، ولى نوح - علیه السلام - به

آنها مى‏فرمود: «روزى خواهد آمد که ما نیز شما را مسخره مى‏کنیم و به زودى خواهید دانست که عذاب خوار کننده‏اى بر شما

نازل خواهد شد.»[5]
_________________________


[3] اعلام قرآن دکتر خزائلى، ص 644.

[4] بحار، ج 11، ص 319 و 335.

[5] هود، 38 و 39؛ بحار، ج 11، ص 323.

دسته ها : حضرت نوح ع
دوشنبه اول 9 1389 18:26

 

حضرت نوح - علیه السلام - با بیانى روشن و روان و گفتارى منطقى و دلنشین، و سخنانى مهرانگیز و شیوا، قوم خود را به

سوى خداى یکتا دعوت مى‏کرد و به دریافت پاداش الهى فرا مى‏خواند و از عذاب الهى برحذر مى‏داشت. ولى آنها از روى نادانى

و تکبر و غرور، هرگز حاضر نبودند تا سخن نوح - علیه السلام - را بشنوند و از بت پرستى دست بردارند.

حضرت نوح - علیه السلام - با تحمل و استقامت پى‏گیر، شب و روز با آنها صحبت کرد و با رفتارها و گفتارهاى گوناگون آنان را به

سوى خداوند بى‏همتا دعوت نمود، و همه اصول و شیوه‏هاى صحیح را در دعوت آنها به کار برد و همچون طبیبى دلسوز به بالین

آنها رفت، و پستى و آثار زشت بت پرستى را براى آنها شرح داد و خطر سخت این بیمارى را به آنها گوشزد کرد، ولى گفتار

منطقى و سخنان دلپذیر حضرت نوح - علیه السلام - هیچ گونه در آنها اثر نمى‏گذاشت.[9]

نوح - علیه السلام - در هدایت و تبلیغ قوم خود، بسیار ایثارگرى مى‏کرد و به آنها چون فرزند دلبند خود مى‏نگریست. همواره در

اندیشه نجات آنها بود و از آلودگى آنها غصه مى‏خورد (همانند پدرى که در مورد فرزند رنج مى‏برد). از این رو شب و روز آنها را

دعوت مى‏کرد، تا شاید آنها را نجات دهد.

نوح - علیه السلام - براى این که دعوتش در آن سنگدلان نفوذ کند، سه برنامه مختلف را دنبال کرد. گاه آنها را به طور مخفیانه و

محرمانه دعوت مى‏کرد، و گاه دعوت علنى و آشکار داشت، و مواقعى نیز از روش آمیختن دعوت آشکار و نهان استفاده مى‏کرد،

ولى قوم سنگدل آن حضرت، همه روشهاى مهرانگیز و منطقى نوح - علیه السلام - را نادیده گرفتند.[10] حتى یکبار آن قوم

بى‏رحم براى جلوگیرى از دعوت نوح - علیه السلام -، به او حمله کردند و او را آن چنان زدند که بیهوش شد، ولى وقتى که آن

پیامبر دلسوز و مهربان به هوش آمد، گفت:

«اَللّهُمَّ اغْفِر لِى وَ لِقَوْمِى فَاِنَّهُمْ لا یعْلَمُونَ؛ خدایا! مرا و قوم مرا بیامرز، چرا که آنها ناآگاه هستند».[11]

------------------------------

[9] نوح، 5.

[10] اقتباس از آیات 8 و 9 و 22 و 23 سوره نوح.

[11] کامل ابن اثیر، ج 1، ص 68.

 

دسته ها : حضرت نوح ع
دوشنبه اول 9 1389 18:22


نام حضرت نوح - علیه السلام - 43 بار در قرآن آمده و یک سوره به نام او

 اختصاص داده شده است. او نخستین پیامبر اولوالعزم است که داراى

شریعت و کتاب مستقل بود و سلسله نسب او با هشت یا ده واسطه به

 حضرت آدم - علیه السلام - مى‏رسد.

حضرت نوح 1642 سال بعد از هبوط آدم - علیه السلام - از بهشت به


 زمین، چشم به جهان گشود. 950 سال پیامبرى کرد[1] و مرکز بعثت و دعوت او در شامات و فلسطین و عراق بوده است.

نام اصلى او عبدالجبّار، عبدالاعلى و... بود، و بر اثر گریه و نوحه فراوان از خوف خدا، «نوح» خوانده شد.

از امام صادق - علیه السلام - نقل شده که فرمودند: «نوح - علیه السلام - 2500 سال عمر کرد که 850 سال آن قبل از پیامبرى

و 950 سال بعد از رسالت بود که به دعوت مردم اشتغال داشت، و 200 سال به دور از مردم به کار کشتى سازى پرداخت و پس

از ماجراى طوفان 500 سال زندگى کرد.»[2]

با این توضیح، نظر شما را به پاره‏اى از فراز و نشیبهاى زندگى حضرت نوح - علیه السلام - جلب مى‏کنیم:

لجاجت و گستاخى قوم نوح - علیه السلام -

نوح - علیه السلام - زمانى به پیامبرى مبعوث شد که مردم عصرش غرق در بت پرستى، خرافات، فساد و بیهوده‏گرایى بودند.

آنها در حفظ عادات و رسوم باطل خود، بسیار لجاجت و پافشارى مى‏کردند. و به قدرى در عقیده آلوده خود ایستادگى داشتند که

حاضر بودند بمیرند ولى از عقیده سخیف خود دست برندارند.

آنها لجاجت را به جایى رساندند که دست فرزندان خود را گرفته و نزد نوح - علیه السلام - مى‏آوردند و به آنها سفارش مى‏کردند

که: «مبادا سخنان این پیرمرد را گوش کنید و این پیر شما را فریب دهد». نه تنها یک گروه این کار را مى‏کردند، بلکه این کار همه
آنها بود[3] و آن را به عنوان دفاع از حریم بت پرستى و تقرب به پیشگاه بت‏ها و تحصیل پاداش از درگاه آنها انجام مى‏دادند.

بعضى نیز دست پسر خود را گرفته و کنار نوح - علیه السلام - مى‏آوردند و خطاب به فرزند خود مى‏گفتند: «پسرم! اگر بعد از من

باقى ماندى، هرگز از این دیوانه پیروى نکن».[4]

و بعضى دیگر از آن قوم نادان و لجوج، دست فرزند خود را گرفته و نزد نوح - علیه السلام - مى‏آوردند و چهره نوح - علیه السلام -

را به او نشان مى‏دادند و به او چنین مى‏گفتند:

«از این مرد بترس، مبادا تو را گمراه کند. این وصیتى است که پدرم به من کرده و من اکنون همان سفارش پدرم را به تو توصیه

مى‏کنم» (تا حق وصیت و خیرخواهى را ادا کرده باشم)[5]

آنها گستاخى و غرور را به جایى رساندند که قرآن مى‏فرماید:

«جَعَلُوا اَصابِعَهُمْ فِى آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ اَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً؛ آنها در برابر دعوت نوح - علیه السلام - (به چهار

طریق مقابله مى‏کردند:) 1. انگشتان خود را در گوشهایشان قرار دادند 2. لباسهایشان را بر خود پیچیدند و بر سر خود افکندند (تا

امواج صداى نوح - علیه السلام - به گوش آنها نرسد) 3. در کفر خود، اصرار و لجاجت نمودند 4. شدیداً غرور و خودخواهى

ورزیدند.»[6]

اشراف کافر قوم نوح - علیه السلام - نزد آن حضرت آمده و در پاسخ دعوت او مى‏گفتند: «ما تو را جز بشرى همچون خودمان

نمى‏بینیم، و کسانى را که از تو پیروى کرده‏اند جز گروهى اراذل ساده لوح نمى‏نگریم، و تو نسبت به ما هیچ گونه برترى ندارى،

بلکه تو را دروغگو مى‏دانیم».

نوح - علیه السلام - در پاسخ آنها مى‏گفت: «اگر من دلیل روشنى از پروردگارم داشته باشم، و از نزد خودش رحمتى به من

داده باشد - و بر شما مخفى مانده - آیا باز هم رسالت مرا انکار مى‏کنید؟ اى قوم من! من به خاطر این دعوت، اجر و پاداشى از

شما نمى‏خواهم، اجر من تنها بر خدا است، و من آن افراد اندک را که به من ایمان آورده‏اند به خاطر شما ترک نمى‏کنم، چرا که

اگر آنها را از خود برانم، در روز قیامت در پیشگاه خدا از من شکایت خواهند کرد، ولى شما (اشراف) را قومى نادان مى‏نگرم».

[7]

گاه مى‏شد که حضرت نوح - علیه السلام - را آنقدر مى‏زدند که به حالت مرگ بر زمین مى‏افتاد، ولى وقتى که به هوش مى‏آمد

و نیروى خود را باز مى‏یافت، با غسل کردن، بدن خود را شستشو مى‏داد و سپس نزد قوم مى‏آمد و دعوت خود را آغاز مى‏کرد.

به این ترتیب، آن حضرت با مقاومت خستگى ناپذیر به مبارزه بى‏امان خود ادامه مى‏داد.[8]
____________________________
[1] به مدت نبوت او که 950 سال بوده، در آیه 14 سوره عنکبوت تصریح شده است.

[2] بحار، ج 11، ص 285؛ امالى صدوق، ص 306.

[3] تاریخ انبیاء (عماد زاده)، ص 201.

[4] بحار، ج 11، ص 287.

[5] مجمع البیان، ج 10، ص 361.

[6] نوح، 8.

[7] مضمون آیات 25 تا 29 سوره هود.

[8] کامل ابن اثیر، ج 1، ص 69.

دسته ها : حضرت نوح ع
دوشنبه اول 9 1389 18:19
X