معرفی وبلاگ
به نام خدا سلام به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ قصد دارد بامدد گرفتن از کلام قرآن وعترت راه رستگاری را بیابد اگر طالب رستگاری هستید پس به این دو گوهر گرانبها که پیامبر ص برای تمامی مسلمین جهان به ارث گذاشته جنگ بزنید، در قرآن کریم رستگاران را کسانی معرفی میکند که به قران پناه میبرند وبه غیب ایمان دارند ونماز بپا میدارند وزکات میدهند وانفاق میکنند وبه آنچه نازل شده بر پیامبر رحمت محمد مصطفی ص وپیامبران پیشین ایمان دارند .امیدوارم از بازدید این وبلاگ استفاده لازم را برده باشید التماس دعا. بسم الله الرحمن الرحيم 1. الم 2. تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ 3. هُدًي وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ 4. الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ 5. أُوْلَئِكَ عَلَي هُدًي مِنْ رَبهمْ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ سوره لقمان
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 210510
تعداد نوشته ها : 105
تعداد نظرات : 39
Rss
طراح قالب
محمدرضا عابدي

 

امّا در مورد رابطه «اخلاق» و «عرفان» و اخلاق و «سیر و سلوک الى اللّه» نیز مىتوان

گفت: «عرفان» بیشتر به معارف الهى مىنگرد، آن هم نه از طریق علم و استدلال، بلکه از

طریق شهود باطنى و درونى، یعنى قلب انسان آنچنان نورانى و صاف گردد و دیده حقیقت

بین او گشوده شود و حجابها بر طرف گردد که با چشم دل ذات پاک خدا و اسماء و

صفات او را ببیند و به او عشق ورزد.

 

بدیهى است علم اخلاق چون مىتواند به برطرف شدن رذائل اخلاقى که حجابهایى

است در برابر چشم دل، کمک کند؛ یکى از پایههاى عرفان الهى و مقدّمات آن خواهد

بود.

و امّا «سیر و سلوک الى اللّه» که هدف نهایى آن، رسیدن به «معرفة اللّه» و قرب جوار او

است، آن هم در حقیقت مجموعهاى از «عرفان» و «اخلاق» است. سیر و سلوک درونى،

نوعى عرفان است که انسان را روز به روز به ذات پاک او نزدیکتر مىکند، حجابها را کنار

مىزند، و راه را براى وصول به حق هموار مىسازد؛ و سیر و سلوک برونى همان اخلاق

است، منتها اخلاقى که هدفش را تهذیب نفوس تشکیل مىدهد نه فقط بهتر زیستن از

نظر مادّى.

 

* * *

دسته ها : اخلاق در قرآن
سه شنبه بیست و سوم 6 1389 22:39

2 - رابطه اخلاق و فلسفه

 

فلسفه در یک مفهوم کلّى به معنى آگاهى بر تمام جهان هستى است به مقدار توان

انسانى؛ و به همین دلیل، تمام علوم مىتواند در این مفهوم کلّى و جامع داخل باشد؛ و

روى همین جهت، در اعصار گذشته که علوم محدود و معدود بود، علم فلسفه از همه

آنها بحث مىکرد، و فیلسوف کسى بود که در رشتههاى مختلف علمى آگاهى داشت.

در آن روزها فلسفه را به دو شاخه تقسیم مىکردند:

 

الف - امورى که از قدرت و اختیار انسان بیرون است که شامل تمام جهان هستى بجز

افعال انسان، مىشود.

 

ب - امورى که در اختیار انسان و تحت قدرت او قرار دارد؛ یعنى، افعال انسان.

 

بخش اوّل را حکمت نظرى مىنامیدند،و آن را به سه شاخه تقسیم مىکردند.

 

1 - فلسفه اولى یا حکمت الهى که درباره احکام کلّى وجود و موجود و مبدأ و معاد

صحبت مىکرد.

2 - طبیعیّات که آن هم رشتههاى فراوانى داشت.

 

3 - ریاضیّات که آن هم شاخههاى متعدّدى را در بر مىگرفت.

امّا قسمتى که مربوط به افعال انسان است، آن را حکمت عملى مىدانستند و آن نیز به

سه شاخه تقسیم مىشد.

 

1 - اخلاق و افعالى که مایه سعادت یا بدبختى انسان مىشود و همچنین ریشههاى آن

در درون نفس آدمى.

 

2 - تدبیر منزل است که مربوط است به اداره امور خانوادگى و آنچه تحت این عنوان

مىگنجد.

 

3 - سیاست و تدبیر مُدُن که درباره روشهاى اداره جوامع بشرى سخن مىگوید.

 

و به این ترتیب آنها به اخلاق شکل فردى داده، آن را در برابر «تدبیر منزل» و

«سیاست مُدن» قرار مىدادند.

 

بنابراین «علم اخلاق» شاخهاى از «فلسفه عملى» یا «حکمت عملى» است.

 

ولى امروز که علوم شاخههاى بسیار فراوانى پیدا کرده و به همین دلیل از هم جدا شده

است، فلسفه و حکمت غالباً به همان معنى حکمت نظرى و آن هم شاخه اوّل آن، یعنى

امور کلّى مربوط به جهان هستى، و همچنین مبدأ و معاد اطلاق مىشود. (دقّت کنید)

 

در این که حکمت نظرى با ارزشتر است یا حکمت عملى، در میان فلاسفه گفتگو است،

گروهى اوّلى را با ارزشتر مىدانستند و گروهى دومى را، و اگر ما از زاویههاى مختلف

نگاه کنیم حرف هر دو گروه صحیح است که فعلاً جاى بحث آن نیست.

 

درباره رابطه «فلسفه» و «اخلاق» باز هم به مناسبتهاى دیگر به خواست خدا سخن

خواهیم گفت.

 

* * *

دسته ها : اخلاق در قرآن
سه شنبه بیست و سوم 6 1389 22:35

در این جا لازم است قبل از هر چیز به سراغ تعریف اخلاق برویم؛ «اخلاق» جمع‏
«خُلْق» (بر وزن قُفل) و «خُلُق». (بر وزن افق) مى‏باشد، به گفته «راغب» در کتاب‏
«مفردات»، این دو واژه در اصل به یک ریشه باز مى‏گردد، خَلْق به معنى هیئت و شکل و
صورتى است که انسان با چشم مى‏بیند و خُلْق به معنى قوا و سجایا و صفات درونى است‏
که با چشم دل دیده مى‏شود.

بنابراین مى‏توان گفت: «اخلاق مجموعه صفات روحى و باطنى انسان است» و به گفته‏
بعضى از دانشمندان، گاه به بعضى از اعمال و رفتارى که از خلقیات درونى انسان ناشى‏
مى‏شود، نیز اخلاق گفته مى‏شود (اوّلى اخلاق صفاتى است و دومى اخلاق رفتارى).

«اخلاق» را از طریق آثارش نیز مى‏توان تعریف کرد، و آن این که «گاه فعلى که از
انسان سر مى‏زند، شکل مستمرّى ندارد؛ ولى هنگامى که کارى بطور مستمر از کسى سر
مى‏زند (مانند امساک در بذل و بخشش و کمک به دیگران) دلیل به این است که یک‏
ریشه درونى و باطنى در اعماق جان و روح او دارد، آن ریشه را خلق و اخلاق مى‏نامند.

اینجاست که «ابن مِسکَوَیه» در کتاب «تَهْذیبُ الْاَخْلاقِ وَتَطْهیرُ الْاَعْراقِ»، مى‏گوید:
«خُلق همان حالت نفسانى است که انسان را به انجام کارهایى دعوت مى‏کند بى آن که نیاز
به تفکّر و اندیشه داشته باشد.»(1)

همین معنى را مرحوم فیض کاشانى در کتاب «حقایق» آورده است، آنجا که مى‏گوید:
«بدان که خوى عبارت است از هیئتى استوار با نفس که افعال به آسانى و بدون نیاز به فکر
و اندیشه از آن صادر مى‏شود.»(2)


و به همین دلیل اخلاق را به دو بخش تقسیم مى‏کنند: «ملکاتى که سرچشمه‏
پدید آمدن کارهاى نیکو است و اخلاق خوب و ملکات فضیله نامیده مى‏شود،
 و آنها که‏ منشاَ اعمال بد است و به آن اخلاق بد و ملکات رذیله مى‏گویند.
و نیز از همین جا مى‏توان علم اخلاق را چنین تعریف کرد: «اخلاق علمى است که از
ملکات و صفات خوب و بد و ریشه‏ها و آثار آن سخن مى‏گوید» و به تعبیر دیگر،
«سرچشمه‏هاى اکتساب این صفات نیک و راه مبارزه با صفات بد و آثار هر یک را در
فرد و جامعه مورد بررسى قرار مى‏دهد».
البتّه همانطور که گفته شد، گاه به آثار عملى و افعال ناشى از این صفات نیز واژه‏
«اخلاق» اطلاق مى‏شود؛ مثلاً، اگر کسى پیوسته آثار خشم و عصبانیّت نشان مى‏دهد به او
مى‏گویند: این اخلاق بدى است، و بعکس هنگامى که بذل و بخشش مى‏کند مى‏گوینداین اخلاق خوبى است که فلان کس دارد؛ در واقع این دو، علّت و معلول یکدیگرند که‏
نام یکى بر دیگرى اطلاق مى‏شود.

* *

(1). تنبیه الخواطر، صفحه 362.
(2). سوره قلم، آیه 4.

 

دسته ها : اخلاق در قرآن
سه شنبه بیست و سوم 6 1389 22:29
X