اخراج آدم و حوّا از بهشت
خداوند آدم - علیه السلام - و حوّا - علیها السلام - را در بهشت دنیا سکونت داد، و فرمود: شما در بهشت ساکن شوید و از هر جا مىخواهید از نعمتهاى آن، گوارا بخورید اما نزدیک این درخت نشوید که از ستمگران خواهید شد.[6]
ولى شیطان، آدم و همسرش را به لغزش انداخت و آنان را از آن چه در آن بودند (بهشت) خارج کرد. «در این هنگام به آنها گفتیم؛ همگى بر زمین فرود آیید، در حالى که بعضى دشمن دیگرى خواهید بود، و براى شما تا مدت معینى در زمین قرارگاه و وسیله بهرهبردارى هست.»[7]
خداوند به آدم - علیه السلام - و حوّا - علیها السلام - فرمود: «از همه میوهها و نعمتهاى بهشت آزاد هستید بخورید، گواراى وجودتان باشد، ولى تنها از این درخت نخورید، و حتى به آن درخت نزدیک نشوید.» ولى شیطان به سراغ آنها آمد و آنها را وسوسه کرد تا لباسهاى تقوا را که باعث کرامتشان شده بود، از تنشان خارج سازد. به آنها گفت: پروردگارتان شما را از این درخت نهى نکرده مگر به خاطر این که (اگر از آن بخورید) فرشته خواهید شد، یا جاودانه در بهشت خواهید ماند، و براى آنها سوگند یاد کرد که من خیرخواه شما هستم، به این ترتیب آنها را با فریبکارى، از مقامشان فرود آورد. هنگامى که آنها فریب شیطان را خوردند، و از آن درخت چشیدند، لباسهاى کرامت و احترام، از اندامشان فرو ریخت و به چنین سرانجام شوم گرفتار آمده[8] و در نتیجه از بهشت رانده شده و اخراج گشتند.
خداوند آنها را سرزنش کرد و فرمود: «آیا من شما را از آن درخت منع نکردم و نگفتم که شیطان دشمن آشکار شما است؟»[9]
_______________________
[6] بقره، 35؛ اعراف، 19. در قرآن در شش مورد از درخت ممنوعه سخن به میان آمده، ولى از چگونگى و نام آن ذکرى نشده است، و در روایات از حضرت رضا - علیه السلام - نقل شده که آن درخت، درخت گندم بوده و علاوه بر گندم، محصول انگور نیز مىداده است، و آدم - علیه السلام - وقتى که مسجود فرشتگان واقع شد، در ذهن خود به خود گفت: آیا خداوند انسانى برتر از مرا آفریده است؟ خداوند به او فرمود: سرت را به سوى آسمان بلند کن، او چنین کرد، دید در ساق عرش نوشته شده: «معبودى جز خداى یکتا و بىهمتا نیست، محمد - صلّى الله علیه و آله - رسول خدا، و على - علیه السلام - امیر مؤمنان است، و همسرش فاطمه - سلام الله علیها - بانوى برجسته جهانیان است، و حسن و حسین - علیهما السلام - دوجوانان اهل بهشتند.» آدم عرض کرد: پروردگارا! اینها کیانند؟ خداوند فرمود: اینها از ذریه تو و بهتر از تو و همه خلایق مىباشند، اگر آنها نبودند تو و بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را نمىآفریدم، از این که با چشم حسادت به آنها نگاه کنى بپرهیز، و آرزوى وصول به مقام آنها را نکن... (تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 60، به نقل از عیون اخبار الرضا) بنابراین آن درخت ممنوعه هم جنبه مادى داشته که همان درخت گندم باشد و هم جنبه معنوى داشت که درخت حسد باشد. روى این اساس آدم - علیه السلام - و حوّا - علیها السلام - از دو درخت (یا از یک درخت داراى دو میوه) خوردند و از دو حد مادى و معنوى تجاوز نمودند، از این رو از بهشت رانده شدند.
[7] بقره، 36.
[8] توضیح این که: گناه بر دو گونه است: 1. مطلق؛ 2. نسبى؛ گناه نسبى آن است که عمل غیرحرامى از شخص بزرگى سر زند که با توجه به شخصیت او، شایسته او نباشد. اگر او آن را انجام داد گناه نسبى محسوب مىشود، مانند این که فرد ثروتمندى در یک امر خیرى که سزاوار است صد هزار تومان پول بدهد، ده تومان بدهد، یا هیچ ندهد یا اینکه این کار از دیگران مباح و یا مستحب است و هیچ گونه گناهى ندارد، براى او گناه نسبى محسوب مىشود. گناه آدم نیز این گونه بود که از آن به ترک اولى تعبیر مىشود،. در روایتى آمده: حضرت رضا - علیه السلام - فرمود: «ماجراى لغزش آدم - علیه السلام - قبل از نبوت او بود، و از گناهان کوچکى بود که قابل عفو است». (نور الثقلین، ج 1، ص 50).
به عبارت روشنتر: نهى خدا، ارشادى بود و جنبه توصیه و راهنمایى داشت، نه تکلیفى که انجامش حرام باشد. مانند سفارش پزشک که فلان غذا را نخور که اگر بخورى بیمار مىگردى.
[9] اعراف، 22.